گل عشق ما مهرادگل عشق ما مهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
میوه زندگی ما مهرا میوه زندگی ما مهرا ، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

مهراد لبخند زیبای خدا

اولین قرار مردونه

ســـــــــــــــلام به همگی دوستای مهربونمون ، امیدوارم که زمستون خوبی رو شروع کرده باشین. چند وقتی بود که بخاطر تزئینات یلدایی زن عمو ملیکا و گل مژه چشم مهراد و نبودن همکارم خیلی درگیر بودم و نتونستم بهتون سر بزنم. قول میدم که جبران محبت هاتون رو بکنم و زودی بیام پیشتون.  دلم میخواست ترتیب پست های وبلاگ رو حفظ کنم و پست مربوط به تعطیلات آخر ماه صفر و بعد  پست یلدایی مون رو آپ کنم ولی نمیدونم سیم رابط دوربین رو کجا گذاشتم !     در اولین فرصت با خبر پیدا شدن سیم رابط و عکس های جدید برمی گردم.   خوب بریم سر اولین قرار مردونه پدر و پسری و همچنین اولین تجربه استخر مهراد عسلی  امروز د...
17 دی 1393

آخرین روزهای پائیز

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند … بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه دیگر گفتند که چاره ای نیست! شما به زودی خواهید مرد . دو قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از گودال بیرون بپرند اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید. شما خواهید مرد ! پس از مدتی یکی از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و به داخل گودال پرتاب شد و مرد . اما قورباغه دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمد...
22 آذر 1393
1372 10 23 ادامه مطلب

من و رفقام

مهراد متولد بیستم خرداد 91 دیانا متولد سوم فروردین سال 92   سام متولد اول آذر سال 90 این موش موشی ها  دوستی شون اول از همه از دوستی باباهاشون بعد رفاقت مادرهاشون و حالا هم اگه خدا بخواد با خودشون قراره ادامه پیدا کنه.... البته دیانا یه خواهر فوق العاده مهربون به اسم پانیذ گلی هم داره که قراره برای سه تایی شون خواهری کنه.  نه چک زدیم نه چونه خواهر اومد تو خونه. ما سه خانواده قبل از تولد این سه تا تربچه کلی با هم مسافرت و گردش رفتیم که خیـــــــــلی هم بهمون خوش می گذشت. ولی بعد از تولدشون دیدارهامون به همین مهمونی های دو یا سه ساعته محدود شده ...  تو رو خدا ببین این سه تا وروج...
1 آذر 1393

اولین بینایی سنجی

  به دنیا که اومدی همش با خودم فکر میکردم یعنی این بچه باشیرم سیر میشه؟ خدا کنه خوب وزن بگیره.... شش ماهه که بودی می گفتم خداکنه به موقع دندون دربیاره هر بار که می بردمت حموم مراقب گوشهات بودم که آب نره ، خدای نکرده روی شنواییت تاثیر بد بزاره. وقتی که چهار دست و پا نرفتی و دیر راه افتادی نگران بودم نکنه مشکی باشه.... 18 ماهت بود ولی زیاد حرف نمیزدی نگران بودم نکنه نتونه خوب حرف بزنه... 2 سالت بود که همراه بابایی رفتیم برای معاینه چشماش .... خواستم که فقط با محیط آشنا بشی آخه نگران بودم نکنه تنبلی چشم داشته باشه یا نکنه از منو و بابایی ارث برده باشی و چشمات ضعیف باشه... تو شهرمون هم هرچی دنبال بینایی سنج کودک...
28 آبان 1393

مهراد در آبان ماه 93

      فصل سلام بر محـــــــــرم ، سلام برحســـــــین ، سلام بر 6 ماهه تشنه لب کربلا امسال تاسوعا بارون شدیدی میبارید و انگاری آسمون هم در عزای حسین  میگریید شاید هم شرمسار لبان علی اصغر بود...  خدا رو شکر که بغض دل آسمون ترکید و تلسم خشکسالی ها فرو ریخت. امیدوارم که بارش ها تداوم داشته باشه و سال پر برفی داشته باشیم. امسال تاسوعا یه نذر خیلی کوچولویی داشتم که  تصمیم گرفتیم ببریم مرکز نگهداری دختران بهار وابسته به بهزیستی. بردن نذری برای دختران و زنانی که بخاطر مشکلات ذهنی و روانی تو یه چهار دیواری حبس شدن تلنگر عجیبی بهم زد. تو راه برگشت اشکام قطع نمیشد. خدا کنه که یادم نر...
23 آبان 1393

عکس های مهر ماه

  بقیه عکس ها  در ادامه مطلب با سکــــــوت می گذرد تا برگی نریزد و خویش را برای سفـــــری آماده می کند لحظاتی نمانده است گذر از جـــــــاده فصل که تحمل آن را غـــــــم پاییز تواند و بس تابستان در کشـــاکش گــذر زمان زخم بـر پیکر ودلی پـر خون با غــم بسیار که همه را در پاییــــــز گذاشت و رفت همین شد که پاییــــــز را غمی جانکاه دارد و سر در گریبان دارد از غـــــم دوست و فقط به گوشه ای نشسته احساس خــــود را با باد و برگـــــــــ زمزمه می کند    سلام بر پاییــــــــز      دهم مهر ماه و تولد عمو میلاد &nb...
28 مهر 1393
1856 10 35 ادامه مطلب

ژله

  سلام عزیزکم . الهی من فدای چشمای نازت بشم. خیلی دوست دارم. مادر شوهرانه : این پست عکس چند تا از ژله هاییه که خودم زدم. برات اینجا یادگاری می زارم تا پس فردا که ان شاله  ازدواج کردی و همسر عزیزت برات ژله زد و هنر نمایی کرد مثل ندید بدید ها نگاه نکنی و حرفی برا گفتن داشته باشی   ...
23 مهر 1393

صدرا جون

سلام به دوست خوب و مهربونم گلم از وقتی که آدرس وب رو عوض کردی  نمیتونم برات نظر بزارم. متاسفانه save نمیشه. نمیدونم چرا؟؟؟؟ اینترنت خونه هم پاچیده دلم برات خیلی تنگ شده. امیدوارم هر جا هستی خوب و خوش و سلامت باشی. اگه هنوز مشهدی التماس دعا. زیارت قبول این گل پسری رو هم از طرف من بماچــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ حسابی.         ...
23 مهر 1393

همین روزها

این روزها هر ثانیه شیرین تر از هر زمان دیگریست ..... وقتی تو کنارم هستی و نگاهت میکنم، چیزی جز زیبایی نمی بینم ..... وجودت نور است ، نوری که قلبم را روشن کرده. من لبریزم ، لبریز لذت تماشای تو .... این روزها که بی دریغ بوسه بارانم می کنی و با هر بوسه مرا به عرش می بری .... این روزها که گاه و بیگاه دستانم رو میبوبی و من در عشقت غرق می شوم ..... این روزها که زمان خواب دستم را در آغوش می گیری تا آرامش را به تو هدیه کنم..... این روزها که عطر تنت مرا سر مست می کند.... این روزها که میگی مامان دوست از طوماری شعر عاشقانه نیز برایم دلنشین تر است .... این روزها که وقتی چشمانت خیس میشود تن...
17 مهر 1393