آخرین پست سال 1393
تقریبا یه ماه پیش بود که مامان و بابام داشتن درمورد سالی که گذشت و خوبی و بدی هاش حرف میزدن و اینکه سال خیلی خوبی نداشتیم و روزهایی بودن که امیدوارم دیگه هیچ وقت تجربه شون نکنیم. دو روز از این ماجرا نگذشته بود که من مریض شدم و دکتر نامه بستری رو به دستمون داد و یکی از اولین چیزهایی که به ذهن مادرم رسید این بود که بدترین اصلاً معنی نداره و همیشه بدتر از اونی که فکرش رو میکنی هم وجود داره و میتونه برات اتفاق بیافته.!
حالا این روزها که سال 93 با تموم خوبی ها و کم لطفی هاش داره به روزهای پایانی خودش نزدیک میشه مامانم شاکر از آنچه گذشته و راضی به حکمت خدا و به امید روزهای بهتر مشغول خونه تکونی دم عیده....
خونه تکونی امسال ما با تموم سختی هاش خیلی لذت بخش بود چون بر خلاف سالهای قبل بابام توی همون اندک فرصتی هم که خونه بود حسابی به مامانم کمک کرد و مامانم از این بابت اونقدر خوشحال بود که نگو و دیگه اون خستگی هر ساله تو چهره اش دیده نمیشد.
ما امسال یه کودتا هم داشتیم و مامانم تا این لحظه سمت خرید هیچ نوعی از پوشاک نرفته به دو دلیل :
ما کلی لباس نو داریم که هنوز نپوشیدیم .
5 ماه دیگه عروسی عمو میلاده و تلافی شو درمیاریم .
توی این جمعه آخر سالی مامانم از فرصت استفاده کرد و منو به همراه بابا مهرداد و امیر مسعود فرستاد پارک تا خودش هم بتونه براحتی به خونه تکونیش برسه، جای شما خالی خیلی هم خوش گذشت.در این فرصت کوتاه امیدواریم که به مامانم هم خوش گذشته باشه
تا باشه از این خونه تکونی ها که حداقل به هوای خلوت شدن خونه ما رو بفرستن پارک...
واین هم عشقولانه های منو و رفیق شفیقم امیر مسعود که وقتی از خونه ما میره چنان بغضی میکنم و میگم مسودم رفت ، من دیگه مسود ندارم که دل سنگ رو هم آب میکنه.
این هم میوه های کاجی بود که مامانم امسال برای هفت سین درست کرد....
امسال یه چیز درمورد این میوه های کاج ٰ، مامانم فهمید که شاید برای شما هم جالب باشه. این که وقتی توی آب میرن کاملا بسته میشن و دوباره وقتی خشک شدن ، در اثر گرما کاملا شکوفا خواهند شد.
اگه پیش خودتون گفتین که چه مامان هنرمندی دارم و از این حرفا....
باید خدمتتون عرض کنم که سخت در اشتباهین
این هم شاهدش
همه میوه ها رو خـــــــــودم رنگ کردم.
واین هم اولین نقاشی من از یک اتومبیل که تمام جزئیات اون به مدد فلش هایی که مامانم از توضیحاتم درش جاسازی کرده قابل مشاهده است.
مامانم با دیدن این نقاشی همچین ذوق مرگ شده بود که نگو
حالا بریم سراغ یه چند تا از شیرین زبونی های این چند وقته من از نظر مامانم.
این روزها کافیه یکم مامانم در نظافت خودش سستی کنه : مامان ریش های پات دراومده.!!! با این حرف همچین مامانم رو خجالت زده میکنم که نگو....
در مواردی هم که بابام صورتش رو اصلاح کرده بهش میگم بابا پس چرا ریش های پات رو نزدی؟؟؟؟
دو روز پیش مادرجونم میخواست منو ببره حموم ،که الا و بلا من فقط با آقا جون میرم حموم دلیلش هم اینکه ما اقا پسریم و من با زنها نمیریم حموم
کم کم با یادگرفتن اسامی ماشین ها آمار ماشین هایی که درخواست میکنم تا بخریم هم بیشتر میشه قبلا میگفتم من وانت و تاکسی ندارم
این روزها میگم من وانت، تاکسی،206، کمپرسی، ماشین پست، دوچرخه و پراید ندارم.بریم بخریم. تازه از اونجایی که بفکر جیب بابام هم هستم میگم بابام پول نداره. مامان پول بده. وقتی هم علت رو جویا میشن ، میگم آخه مامان سر کار میره پس باید پول بده
به خاطر این بی جنبه بازی آموزش اسامی وسایل نقلیه تا اطلاع ثانوی متوقف شده.
نکته : از من به شما نصیحت بچه رو با خودتون نبرین خرید ،اگه هم بردین جلو بچه دست تو جیب نکنین اگه هم دست تو جیب کردین حتما نقدینگی پرداختی رو از جناب آقای همسر داغ داغی وصول کنین.
این روزها وقتی میخوام با مامان و بابام خوش و بِش کنم میگم چیرا دماغت چاقه؟! چیرا گوشات درازه؟!
خدایی این حرف من خنده داره ؟ آخه همیشه مامانم اینا از خنده ریسه میرن وقتی من میگم چرا گوشات درازه؟
چند روز پیش در پی اظهار نظر در مورد مدل موهای مامانم ، بهش گفتم مامانی موهاتو (مدل گوجه ای ) دوست ندارم، موهاتو خرگوشی کن. من خرگوشی دوست دارم.
خلاصه خیلی از این اظهار نظر ها میکنم که بابام توی این هشت ساله یک صدم اون رو هم انجام نداده.از رنگ لاک و لباس بگیر تا چینش لوازم خونه.
الانه دیگه حافظه مامانم بیشتر از این یاری نمیکنه که از شیرین زبونی هام بنویسه، این آخر سالی هم که خودتون بهتر میدونین خیلی سرش شلوغه و همین که الان تونسته این پست رو جمع و جور کنه ، یه شاهکاره....پس فعلا این پست رو همین جا تمومش میکنیم تا سال بعد...
دوستان گل و مهربون و همراهان همیشگی از اونجایی که این پست آخرین پست سال 93 ما خواهد بود همین جا از همتون حلالیت میخوام
امیدوارم سال 1394 یکی از بهترین سالها برای شما و عزیزان تون باشه ، سالی همراه با سلامتی و شادی
لطفاً لحظه تحویل سال ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنین
دوستتون داریم
گل عشق ما مهراد تا این لحظه ، 2 سال و 9 ماه و 8 روز سن دارد