نوروزنامه
.
سلام.
این اولین پست سال 95 و مختص نوروز 95 ماست. تعطیلات اگرچه بسرعت گذشت ولی خیلی خوب بود.شکر خدا آرامش و سلامتی و دور هم بودنمون حالا شدن خاطرات قشنگمون . دید و بازدیدهای عید خونه اقوام هم خیلی خوب بود. روزهای اول عید ، مهراد یکم غریبی می کرد که باعث شد یکی از اقوام سخن چین خودش و بچه اش رو با یه بچه 4 ساله که تا حالا فقط تو خونه بوده مقایسه کنه و هر جا که بره کم رویی و غریبی مهراد رو مسخره کنه، هرچند که من اصلا به دل نگرفتم چون زمان به من یاد داده که قضاوت نکنم. بچه ها در حال رشد هستند و خصوصیات اخلاقی اونها هم متغیره(خمیر حالا حالا ها آب میبره) و همون طوری که امسال در آخرین روزهای تعطیلات اخلاق خوب مهراد بعضی از مهمون ها را شگفت زده کرد ، روزی می رسه که اونها هم به اشتباه خودشون پی می برن.الان هم دارم اینها رو اینجا ثبت میکنم فقط وفقط بخاطر اینه که یادم باشه و سال بعد رفتار مهراد رو با اونی که اینجا نوشتم مقایسه کنم .
مهراد درسته که تا حدودی کم رویی داره و خیلی خوب با بچه ها ارتباط برقرار نمیکنه ولی بجاش محاسنی داره که تو خیلی از بچه ها نیست. پسری حرف گوش کن که وقتی می ریم مهمونی زمین و زمان رو بهم نمیدوزه و هیچ کس از اینکه ما میریم خونه اش ناراحت نیست
به هیچ وسیله دکوری دست نمیزنه. اصلا اهل آجیل و هل و هوله نیست که من نگران مریض شدن اش باشم. توی این نوروز حتی یه دونه پسته هم نخورد و تنها چیزی که علاقه داشت باقلوا بود.
به هر حال این نوروز هم گذشت و ما توی این مدت کلاً دور دنیای مجازی رو یه خط قرمز کشیدیم و فقط سعی کردیم استراحت کنیم و خوش باشیم.
امیدوارم که شما هم نوروز خوبی رو گذرونده باشید و سلامتی و آرامش تا آخر سال 95 مهمون خونه هاتون باشه.
ساعاتی بعد سال تحویل و قبل از خروج از خونه
روبوسی پدر و پسری در اولین ساعات سال جدید
مهراد در حال بازی با مورچه ها
حالا بریم سراغ عکس های هفته بدر
اینم عکس های سیزده که با وجود بارش برف و سوز و سرما بازهم رفتیم و بدرش کردیم.
مهراد امسال دو تا عیدی ویژه داشت که یکی رو خودمون براش خریدیم و اون یکی رو هم عمو میلاد و زن عمو ملیکا بهش دادن.
این عیدی ما
و این هم عیدی عمو میلاد اینا ، یعنی این کلاه به مهراد قدرت میدهااااا ، در حد نشان میتی کمان ! به هر غریبه ای که میرسه ناخوداگاه میگه من پلیسم ها ، کلاه پلیس دارم....
در تعطیلات وقتی مادر جون اکرم تلفنی با هموون صحبت میکرد و میپرسید مهراد کی میای خونه ما؟ چرا امروز نیومدی ؟
مهراد: امروز جمبه است تعطیله ، فردا صبح میام.