گل عشق ما مهرادگل عشق ما مهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
میوه زندگی ما مهرا میوه زندگی ما مهرا ، تا این لحظه: 7 سال و 26 روز سن داره

مهراد لبخند زیبای خدا

چهار ماهگی مهرا و شروع کلاس ژیمناستیک مهراد

1396/4/1 2:39
نویسنده : مامان مهری
1,154 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به همه و یه سلام مخصوص هم به دوستان عزیزم که توی همین چند روز با دیدن وبلاگ های بروز شده شون کلی سر کیف اومدم.
سه روز دیگه یعنی سوم تیر ماه ، مهرا چهار ماهه میشه. حس و حال و هوای بچه دوم کلا با بچه اول زمین تا آسمون متفاوته
انگاری دلت بزرگتر میشه، خیلی راحت تر و آروم تر مادری می کنی و بقولی دست فرمون ات هم بهتر میشه، ولی نمیدونم چرا من چند روزیه که خیلی نگران واکسن چهار ماهگی مهرا هستم. وقتی فکرش رو می کنم جیگرم کباب میشه. میدونم که چیزی نیست ها ولی چه کنم که توی این یه مورد عاجز شدم و چند روزه که استرس دارم. امیدوارم که بخیر بگذره.


راستی وقتی مهرا جونم چهار ماهه شده یعنی فقط پنج ماه دیگه از مرخصی زایمانم مونده و بعدش دوباره روز از نو و روزی از نو....
یه خبر دیگه هم اینکه آقا مهراد امروز تو اولیه جلسه کلاس ژیمناستیک اش شرکت کرد. امیدوارم علاقه مند بشه و تا آخر تابستون ادامه بده. صبح های روزهای زوج منو مهراد، مهرا رو می زاریم تو کالسکه و می ریم سالن ورزش تا مهراد بتونه بره کلاس...
یه روزهایی هم مهراد می ره خانه شادی که یه بازیگاه سرپوشیده است تا با محیط اش بیشتر آشنا بشه ، آخه پیش دبستانی رو هم خانه شادی ثبت نامش کردیم.
دیگه جونم براتون بگه که مهرا خانوم ان روزا بد جور با خنده هاش دل می بره و غالب این خنده ها رو هم برای دیدن داداش جونش تحویل ما میده و وقتی مهراد تو اتاق راه می ره ، با چشم دنبالش می کنه و براش صدا در میاره. مهراد که خیلی واکنش نشون نمیده ولی ما کلی ذوق می کنیم و قربون صدقه جفت شون می ریم.
شما رو فکر کن که یه لحظه ما بخوایم قربون صدقه یکی از بچه ها بریم ، مثلا من بگم مهرا خانوم عسله، مهرا خانوم زندگی منه.....
به مکافاتی می افتم که نگو.....
مهراد سریع میگه : یعنی من عسلت نیستم؟؟؟؟
من میگم: شما هم عسل منی
مهراد بازم میگه: یعنی من زندگی ات نیستم؟؟؟
بازم میگم : شما هم زندگی منی، همه چیزمی، عشقمی ، عمر منی....
مهراد این بار میگه: یعنی خواهر جون عشقت نیست؟؟؟؟
خدایا اینو دیگه چی کار کنم، پس برمیگردم سر خط و با اصلاحات می گم: شما هر دوتایی تون بچه های من هستین ، عشقای من هستین و عسل خانوم و عسل پسرم هستین و دوستون دارم....
مهراد میگه: یعنی بابا مهرداد رو دوست نداری؟؟؟؟
اینجاست که دلت می خواد با سر بری تو دیوار....
خلاصه این روزا آقا مهراد شیرین زبونی های زیاد و پرسش های عجیبی داره که بعضی وقت ها ما رو همین شکلی تا مرز کوبیدن سر به دیوار می کشونه.....
ان شاله عمری باقی بود و خانوم خانوما رخصت داد براتون می نویسم.
پسندها (10)

نظرات (3)

مامانش
1 تیر 96 9:42
خدا حفظشون کنه این شیرینی هارو
مامان مهری
پاسخ
دنیایی سپاس بابت حضورتون
مامان مریم
1 تیر 96 12:13
عزیزم...هزار ماشالا خیلی شيرينه مهری جون عروسکت ایشالا واکسن هم به راحتی پشت سر بزاره این شیرینی قربون صدقه ها هم به کام
مامان مهری
پاسخ
سلام مریم جون. ممنونم آیدین عزیز رو ببوس
الهه مامان مبین
3 تیر 96 13:27
ای جونم خدا حفظش کنه قدمش مبارکه
مامان مهری
پاسخ
سلام الهه جون. دلم خیلی براتون تنگ شده. مبین جون رو ببوس