گل عشق ما مهرادگل عشق ما مهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
میوه زندگی ما مهرا میوه زندگی ما مهرا ، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

مهراد لبخند زیبای خدا

جامانده های پائیز 93

1393/10/27 9:22
نویسنده : مامان مهری
558 بازدید
اشتراک گذاری

پیشاپیش عذر خواهی ما رو بخاطر آشفتگی این پست بپذیرین.....

سلام و صد تا سلام...

تعطیلات اربعین

 ما معمولاً  توی تعطیلات بخاطر شلوغی بیش از حد مسافرت نمیریم . بابامهرداد از فرصت بدست آمده برای تکمیل مقالات و مرور درس هاش و مادرم هم برای رسیدگی به امور خونه و بازی با من استفاده می کنه و اگر فکر کرده باشین که از این فرصت برای استراحت استفاده میکنه سخت در اشتباهین ! 

   مامانم میگه وقتی که یه پسر کوچولو  جیکووو تو خونه داری که  نرم  و لطیفه مثل برگ گل... هر کاری که ازدستت بر بیاد برای تغذیه سالمش انجام میدی حتی اگه شده سوسیس خانگی درست کنیniniweblog.com. این شد که مامانم دست بکار شد و سوسیس درست کرد niniweblog.com و به جای اینکه من رو به فست فود ببره ، فست فود رو خونگی کرد. البته که مامان قبلاً همبرگر ، چیبس و پنیر ، قارچ سوخاری و سیب زمینی هم برام درست کرده بود که من از سوسیس و سیب زمینی سرخ شده اش  بیشتر استقبال کردم . 

    بنظرم طعمش خیلی خوب بود. البته بقول مامانم مزیتش در نداشتن مواد نگه دارنده است که برای من اصلاً خوب نیست.

حالا سوسیس سرخ شده تو روغن کنجد هم شب هایی که مامانم تنبلی اش میاد شام درست کنه و یا برای کمک  به رژیم  بابا مهرداد از درست کردن شام منصرف میشه و یا احیاناً خسته و کوفته میرسه خونه به منوی ما اضافه شد.

 

   این عکس ها هم مربوط به زمانیه که خونه بودیم و داشتم تام و جری نگاه میکردم. همون جوری که تو عکس ها میبینین من مدتیه با ناخن هام بازی میکنم و فقط کافیه یه کوچولو کنار نانخم پوست اضافه باشه اونجاست که به مامانم میگم  عزیزم ناخوون بیگیر . مواقعی هم پوست کنار ناخن های دستم رو می کنم که با عث میشه مامانم بشه این شکلیعصبانی

یه روز از تعطیلات  مامان زنگ زد خونه افسر خاله تا با هم بریم فدک که خاله گوشی رو داد به امیر مسعود تا من باهاش صحبت کنم. من هم که از شنیدن صدای مسعود در پوستم نمیگنجیدم می گفتم مسوووده!!! مسووووود من تو دوست همین ابراز علاقه من به امیر مسعود باعث شد که مامان و بابام بعد از این شکلی تعجب شدن این شکلی محبت بشن و ما بریم خونه افسر خاله اینا مهمونی. شنیدین وقتی کسی خیلی احساس راحتی کنه بهش میگن مگه خونه خاله است..!!!

   خونه خاله مامانم هم برای من دقیقاً خونه خاله ای بود فراموش نشدنی. چون امیر مسعود پسریه عاقل و در مقابل خواسته های من کوتاه میاد جاتون خالی خیلی خوش گذشت. مامان و خاله جون هم مشغول تبادل تجربیات و تهیه انواع کیک و ژله شدن. این هم عکس یه مدل از ژله هایی که من خیلی دوستش داشتم و هی میگفتم توتو مرغ

   یه روز دیگه هم بابا مهرداد در حال درس خوندن و آماده شدن برای امتحانات پایان ترم بود .

ولی خوب من بشدت روی بابام حساسم و کتاب هاش شده هووووی من. به محض اینکه بابام کتاب دستش می گیره هوس می کنم تو بغل بابام بازی کنم و هرجای خونه که باشم اسباب بازی هام رو میارم پیش بابامخندونک اگر هم بیش از یک ساعت بابام دوام بیاره  و بتونه درس بخونه بصورت علنی اعتراضم رو اعلام می کنم و میگم بابا کتاب نخون یا کتاب جم یعنی کتابو جمع کن. بلاخره اینکچلمیشه قیافه بابام .

    البته دیدین مطالعه بابام روی من بی تاثیر نبوده و من روزهایی که پیش مادرجونم هستم گاهی کتاب به دست میرم توی اتاق و اجازه ورود به هیچ کس نمیدم و میگم دارم درس میخونم و زیر لب هم نجواهایی می کنم که فقط خودم میدونم چی میگم و کدوم مبحث درسیه...!

 

من عاشق دوغ هستم ولی وقتی اینطوری دوغ می خورم مامانم میشه این شکلی  ترسو آخه هر نیم ساعت  باید منو ببره دستشویی !

این عکس ها هم مربوط به یه بعد از ظهره که رفتیم دفتر بابا مهرداد و یکی از لذت بخش ترین کارها زمانی که تو دفتر بابایی هستیم  ،  خرید نون بربری داغ به همراه مادرم و خوردن نون و پنیره. اصلاً بعضی روزها مادرم برای پوشوندن لباس  از همین علاقه ام استفاده می کنه و میگه : میخوایم بریم دفتر بابا مهرداد نون و پنیر بخوریم.

بلال خوری

این قسمت یکم قدیمیهخجالت آخه تقریبا مامانم یادش رفته بود که این عکس هارو برام بزاره.

چند روز پیش که مامان مهری داشت یه نگاهی به آرشیو عکس ها مینداخت اینها رو تو فایل مهر ماه 93 پیدا کرد. و از اونجایی که حافظه اش یاری نکرد که آیا اینها رو تو وبم گذاشته ؟ یا نه؟ اومد و گشت و دید بعـــــــله  یادش رفته......

یه شب دوستامون ما رو به صرف شام ، باغ دعوت کرده بودن . هوا یکم خنک بود ولی نمیشد از هوای پاک هم دل کند این شد که روی ایوون شام و چایی و کیک خوردیم.

 

بعدش عمو ابوذر آتیش درست کرد و بساط بلال خوری راه انداخت......

 

سام عزیز

دیانای گل

گرمای آتیش خیلی مطبوع بود و به چشم به هم زدنی همه رو دور خودش جمع کرد.محبت

 

موفقیت کلید شادی نیست

بلکه

شادی کلید موفقیت است 

 
پسندها (7)

نظرات (13)

مامان ریحانه
27 دی 93 9:57
چه اتفاقات شیک و قشنگی براتون افتاده آقا مهراد گل سوسیسی که مامانی برات درست کرده ، رفتن خونه ی افسر خاله و بلال خوری که چقدرم کیف میده و خوشمزست خصوصا شیر بلالش خاله جون امیدوارم همیشه شاد باشی
مامان مهری
پاسخ
ممنون عزیزم. امیدوارم شما هم همیشه شاد باشین.
الهام مامان علیرضا
27 دی 93 10:58
مهری جان چطور دلت اومد دستور پخت سوسیس خونگی رو نذاری فدای مهراد جان غذای خونگی خور راستی از وقتی به زبان مهراد می نویسی خوندنش خیلی جالب تر شده و وقتی می خونمش انگار واقعا مهراد داره صحبت می کنه نمی دونستم آدم از خوندنِ خاطرات به زبانِ بچه ها این حس و پیدا می کنهیعنی شما هم با خوندنِ خاطرات علیرضا همین حس و دارید یا من بی جنبه ام؟ ای جانم خوش بحالت مهراد جون! منم ایوون میخوام و بلال و دوستانِ خوبِ روی ایوون منم نون و پنیر خواستم تو دفتر بابای مهراد منم ژلۀ "توتومرغ" خواستم با دوغِ فراوان منم مسعود خواستم وخونۀ خاله منم یه مامان مهری هنرمند و آشپزی دان میخوام ایشالا امتحانات به خوبی و خوشی به پایان برسه مهراد جانم رو می بوسم
مامان مهری
پاسخ
سلام الهام جون دستور پخت رو من تو نت سرچ کردم واین هم برای اولین بار بود که درست کردم به همین خاطر تجربه زیادی توش ندارم... فکر کردی من بیخودی از رو دستت تقلب کردم.... بخاطر همین شیرین تر شدنش بود دیگه. البته قلم شما خیلی قویه و جملاتی که می نویسی خیلی کامل ( بدون اغراق ) من حالا حالا باید بدوم تا بهت برسم. اگر رفاقت ما رو قبول کنی یه ایوونی هم پیدا می کنیم و با بلال و دوغ و نون پنیر و ژله در خدمتیم. ( چه منو یی شد)
مامان راحله
27 دی 93 16:40
دستت درد نکنه مامانی که غذاهای خوشمزه درست میکنی . مهرادم تو عکس ها خیلی بامزه افتاده ... بخورمش جوجو رو
مامان مهری
پاسخ
ممنون عزیزم. مامان که باشی همیشه غذاهات خوشمزه میشه.ممنون عزیزم. بهار جون رو ببوس
الهه مامان مبین
27 دی 93 17:21
سلام مهری جونم . خوبید . خوشید سلام پسر نازم مهراد خوشگلم . خوبی خاله ؟
مامان مهری
پاسخ
قربون محبتت برم خاله جونم.
الهه مامان مبین
27 دی 93 17:25
چقدر عالی که سوسیس رو خونگی کردی عزیز دلم . البته من خودم فست فود خیلی دوست دارم ولی به خاطر مبین خیلی نمیخوریم ... اگرم بگیریم به مبین چیز دیگه میدم ... . چقدرم خوب دراومده این سوسیس ها
مامان مهری
پاسخ
نمیدونم چرا همه چیزهای خوشمزه مضر اند.... من هم هر وقت بریم به مهراد پیتزا گوشت و بوقلمون میدم. ممنون
الهه مامان مبین
27 دی 93 17:25
ای جونم واقعا راست میگی هر جایی که راحت باشه واقعا خونه خاله ست . ای جونم قربون اون حرف زدنت با تلفن عزیزمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
مامان مهری
پاسخ
ممنون عزیزم.
الهه مامان مبین
27 دی 93 17:27
چه عکس باحالیه اونی که بابا مهرداد با مهراد نازم کنار آتیش گرفتن ... همیشه خوش باشید مهری جونم ماهمممممممممممممممممممممممممم
مامان مهری
پاسخ
ممنون عزیزم. دوستون داریم
الهه مامان مبین
27 دی 93 17:27
راستی منم این سوسیس خونگی رو حتما امتحان میکنم . دست گلت درد نکنه . بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان مهری
پاسخ
حتما امتحان کن فقط دوستانه میگم سیر و جوز رو فراوووووون استفاده کن... امیدوارم که بخورین و خوشتون بیاد
مامان رویا
1 بهمن 93 11:36
سلام مهري جون چه جالب كيارا منم اين روزها زياد با ناخن هاش درگير ومن حسابي شاكي.... دوغ هم كه نوشيدني مورد علاقه كياراد ... اميدوارم هميشه خوش باشيد....
مامان مهری
پاسخ
هر چند دوستندارم اینو بگه ولی حداقل این یه قوت قلبه برام که فقط مهراد این کار رو انجام نمیده. امیدوارم این عادت از سر هردوتایشون بیافته.دوغ هم نوش جون کیاراد جون.
مامان علی
2 بهمن 93 7:19
ای جانم چه ژستی گرفته جیگر چه پست خوشمزه ای خوش بحالت خاله با مامان هنرمندت عزیزم ----------' خیلی هم خوب کاری میکنین نمیرین بیرون واقعا شلوغی بیداد میکنه،ملت ازدوروز تعطیلی قد یک هفته کاری خسته میشن تقریبا 24ساعتش درحال رانندگی واطراق وجمع کردن اثاثن! من سفر دوست دارم ولی درایام غیر تعطیل! ------------------- مهری جونم چقدر این وروجکا شبیه همن!میدونی علی هم اینجوری بابطری دوغ میخوره وخیلیم میخوره منم نگرانم سردیش کنه ولی دست بردار نیست!
مامان مهری
پاسخ
اینها چیزی نیست فقط ما ندید بدید بازی درآوردیم و عکس گرفتیم وگرنه شما بهترش رو هم بلدی. آره تو تعطیلات مسافرت خیلی سخته مخصوصا با بچه کوچیک. قربون علی جونم برم من که دلم براش یه ذره شده
مامان علی
2 بهمن 93 7:23
خونه خاله با مشود خوش گذشت عزیزم منم یک دایی هم سن دارم -5ماهی ازم کوچیکتره!خیلی خوبه البته بی خاصیت هنوز مجرده! نیمروهای ژله ای خوشکلی بلال و ژله وسوسیس مامان پز و......نوش جونت خوشکل من گوشت بشه به تنت به قول علی قوی شی بوزوگ بشی بری مدرسه خیلی دوستون داریم
مامان مهری
پاسخ
خوب برای داییت آستین بالا بزنین دیگه. ممنون عزیزم
مامان فائزه
7 بهمن 93 1:34
همیشه به تفریح و خوشی نوش جان
مامان مهری
پاسخ
ممنو عزیزم
مامان حوریه و بابا میلاد
26 بهمن 93 19:38
چه پسر خوشگلی داااااااااارین ماشالاه انگار دختره از بس ناززززه.......راستی از طعم سوسیس راضی بودین ؟؟؟ خوشحالم با وبلاگتون آشنا شدم
مامان مهری
پاسخ
ممنون بابت لطفی که دارین. درمورد سوسیس باید بگم که آره خوب بود. مخصوصاً که بار اول هم بود. من هم از آشنایی با شما خوشحالم.