گل عشق ما مهرادگل عشق ما مهراد، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
میوه زندگی ما مهرا میوه زندگی ما مهرا ، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

مهراد لبخند زیبای خدا

امسال ، روز عشق

1393/12/6 11:15
نویسنده : مامان مهری
865 بازدید
اشتراک گذاری

سَآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآم.

یه قانونی هست از قوانین نیوتن خدا بیامرز که جدیداً همین جا تو نی نی وبلاگ توسط یه فیزیک دان خانم کشف شده ! به اسم قانون چهارم....

دقیقاً یه هفته پیش بود که هوس بازی با امیر مسعود جونم رو کردم  و مامان مهری به دلیل وجود سرماخوردگی تو خونه اونها از بردن من منصرف شده و به خیال خودش یه طوفان رو پشت سر گذاشت، غافل از اینکه طوفانی بس عظیم در راهه...

بامداد چهارشنبه 29 ام بهمن ماه بود که مامانم وقتی توی خواب ناز بودم با احساس اینکه من تب دارم از خواب بیدار شد و سریعا بابام رو هم بیدار کرد. بعله درست فکر کرده بود من تب داشتم. اون هم چه تبی . شب ما سحر شد و روز چهارشنبه رفتیم دکتر....

تشخیص آقای دکتر عفونت عمومی بود و یه شربت آنتی بیوتیک وطنی تجویز کرد.گریه

مشکل جدیدی هم علاوه بر تب و لب نزدن به غذا پیش اومده بود و اینکه  چون  توی این دوره مامانم به من هیچ دارو و مولتی ویتامینی نمی داد کلاً بی خیال شربت خوردن شده بودم قهرطوریکه بامداد پنج شنبه بعد از دو ساعت التماس و خواهش و تشویق و گاهی تهدید یه قاشق شربت تب بر خوردم اون هم با گرفتن یه عدد جرثقیل. فقط من موندم مامانم ساعت 4 صبح جرثقیل رو از کجا درآورد ؟؟؟؟؟؟

خانومی که شما باشی این تب دست بردار نبود و دارو سه ساعت بیشتر منو آروم نمیکرد. پاشویه هم که اصلا حرفشو نزنید که خوشم نمیاد....

خلاصه پنج شنبه  بی رمق و بی حال مجدد به محضر جناب دکتر خان شرف یاب شدم و ایشون هم منو برای آزمایش اورژانسی فرستادن آزمایشگاه.گریه خدا رو شکر عصر پنج شنبه بود و آزمایشگاه خلوت و کسی نبود تا از صوت ملکوتی من که تو آزمایشگاه طنین انداز شده بود لذت ببرهخندونک

بدین ترتیب من در دو سال و 8 ماه ونه روزگی اولین ازمایش خونم رو دادم. 

فقط خدا میدونه که چی تو دل مامانم میگذشت وقتی که خون منو دید دلشکسته

خلاصه جواب آزمایش ها که آماده شد آقای دکتر تشخیص به عفونت شدیدی دادن که نیاز به بستری داره. 

مامان و بابای منو میگی انگاری دنیا رو سرشون خراب شد. البته این مامانم بود که پرید وسط حرف های دکتر و که اگه میشه ما امشب رو تو خونه نگهش داریم و تب رو کنترل کنیم. لطفا یه داروی خارجی بنویسین تا شنبه ....

چون مامانم خوب میدونست که روز جمعه اموات هم آزادن و سر کار نمیان چه برسه به دکترا و رفتن به بیمارستان به جزء یه خاطره بد و سوغاتی آوردن چند تا ویروس عجیب غریب و دست  سوراخ سوراخ شده چیزی نداره.

خلاصه در میان باران شدید زمستانی و ریزش اشکهای مادرم  قرار شد بریم خونه و  اگر تبم از کنترل خارج شد نصف شب بریم بیمارستان.

البته شما فکر نکنین که مامان و بابای من این تصمیم رو به همین راحتی گرفتن... حتی تا جلوی در بیمارستان هم رفتن.

ساعت 11 شب بلاخره بعد از کلی جنگولَک بازی من 2 قاشق غذا و یه قاشق تب بر و یه قاشق آنتی بیوتیک خوردم و خوابیدم... مامان و بابام اصلا باورشون نمیشد که من به این راحتی تا ساعت 10 صبح بخوابم و دیگه از تب هم خبری نباشه ! 

مادرجونم (مادر مامان مهری ) که از بستری شدن احتمالی من بی خبر بودن صبح الطلوع توسط خبر گزاری نِسوان پرس مطلع شد و من تازه صبحانه ام رو تموم کرده بودم که به عیادت نوه ارشدش اومد.راضی اون هم به همراه یک عدد ماشین پلیس بزرگ که در آینده حتما عکسی ازش  به یادگارهمین جا ثبت میشود. 

نزدیک ظهر که شد تازه مریضی من خودشو نشون داد و چیزی نبود جزء یه  سرما خورگی با آب ریزش بینی فراوان. خدا روشکر الان که مامانم داره این پست رو میزاره بهترم ولی خوب کمی سرفه دارم.

پند نوشت : نصیحت من به شما اینکه هر چی رو که ایرانی خریدین.... داروهای بچه  رو خواهشاً خارجی اون هم از نوع خوبش بخرین.بیخود نیست که آموکسی کلاو ایرانی 3000 تومان و نمونه خارجی اون 52000 هزار تومانه. بلاخره یه تفاوت هایی داره...

فیزیک دان نوشت: این قانون چهارم یه چیز تو مایه های همون ضرب المثل معروفه که میگن از هرچی بترسی سرت میاد و یا اینکه هیچ وقت نمیشه پیش بینی دقیقی برای آینده کرد.

توضیح نوشت : خبرگزاری نِسوان پِرس یا همون بانوان بصورت کاملاً تلفنی و توسط خانم ها بخصوص خانم هایی که صمیمیت بیشتری با هم دارن از جمله خاله ها و مادربزرگ و غیره اداره میشه و کوچکترین اخبار رو بسرعت نشر میده. ( نامگذاری توسط بابا مهرداد چشمک )

نتیجه : امسال روز عشق مامان و بابای من اصلا متوجه نشدن که چجوری گذشت و کی اومد و کی رفت ولی خوب مهم اینه که روز عشقشون به عشق گذشت. اون هم عشق  به دردونه و چشم و چراغ خونه شون. توی اون روزهای مریضی من اونها حاضر بودن همه چیزشون رو بدن تا من خوب و سالم باشم. کنار هم و پشت به پشت هم شبها برای سلامتی من بیدار نشستن . موقعی که بابام خواب بود مامانم روش پتو کشید و وقتی مادرم خواب بود بابام همه کارهای منو انجام میداد تا مادرم کمی استراحت کنه. بنظرتون عشقی بالاتر از اینها هم هست؟؟؟؟؟

محبتمحبتبوسمحبتمحبت

مامان مهری درست دو روز قبل از بیماری برای من لوازم پزشکی خرید البته فقط برای آشنایی و دکتر بازی تا وقتی که اواخر اسفند ماه برای چکاپ پیش دکتر میریم من مثل یه جنتلمن برخورد کنم. غافل از اینکه خیلی زود بازی های کودکانه من به واقعیت خواهد پیوست.ترسو

حالا اگه دوست دارین ببینین من وقتی دکتر میشم چه شکلی ام عکس های زیر رو تماشا کنین.

 

قیافه من کاملا نشون میده که حال مریضم خیــــــــــــــــــــــــــلی بده هااااااا !

اول یه کمی پماد به دست و پای مریض بی نوا میزنم.

 

و حالا یه آمپول وسط قفسه سینه خندونک

و حالا برای التیام دردهاش بهش شکلات میدم.

این هم نمایی از یه دکتر دلسوز و متعهد....

اسم این بیمار فلک زده حسن کچلهِ که بخاطر نزدن شامپو موهاش کچل شده.!

محبت

 

این هم ساعتی بعد در حال صف کردن انواع خودرو های خونه مادرجون اینا برای عملیات سوختگیری  هستم.

و این هم ماشین های به صف شده کنار خیابان....

همگی این ماشین ها رو مادر جونم برای بازی و تفریح من زمانی که صبح ها پیشش هستم محیا کرده. تنش همیشه سلامتمحبت)

و این هم نمایی از یک روز جمعه که بارون  زمستانی باریدن گرفته بود و ما به پارک رفتیم...

 

و اما روزهایی که مریض بودم و بخاطر مصرف دارو در حالت نشسته و جوراب به دست خوابم برد.غمگین

این روزها مامانم در یه اقدام غافل گیرانه موهای منو رو هم کوتاه کرد.البته اینبار هم قسمت نشد ما بریم آرایشگاه و دایی مهدی موهام رو کوتاه کرد. این بار برخلاف دفعات قبل که یا توی خواب موهام کوتاه شده بود یا با گریه. خیلی آقا و منطقی به حرف مامانم گوش کردم و موهام رو به دایی سپردم تا قشنگشون کنه. 

این هم مهرادی با موهای کوتاه که البته به خاطر فر بودن تفاوت زیادی حس نمیشه.
 
ممنون که همراه ما بودین. امیدوارم در کنار کانون گرم خانوادتون همیشه سلامت باشین.
بغل
خدایا تو رو به پنج تن آل عبا قسم ات میدم همه مریض ها رو بخصوص بچه های مریض رو توی این روزهای آخر سال شفا بده تا سال جدید رو همگی با شادی  و سلامتی شروع کنیم. آمین
 
 
پسندها (8)

نظرات (32)

مامان علی
6 اسفند 93 11:29
الهی خدا بلا رو دورکنه از خونه عشقتون!عزیزم ایشالله تا الان بهتر شدی وتبت قطع شده و احوالت رو به بهبودی،الان داریم از خونه میریم ودقایقی دیگه بابایمان میاد دنبالمون،دوباره دراولین فرصت میام!این دکترها چی درس خوندن!فقط ازمایش،بستری،ویروس!!!!منم همیشه بااین روششان مخالفم!والبته داروهای مشابه فقط مشابه!!! ایرانی!!!! فقط خواستم حالی از مهراد جون بپرسم،موهاشم فوق العاده خوب شده.ایشالله دیگه مریضی نیاد سراغش ببوسش عزیزم
مامان مهری
پاسخ
سلام. ممنون عزیزم. مهراد خیلی بهتره ولی خوب یه بچه فسقلی سرماخوردگی رو به منو و باباش و مادربزرگش هدیه داده و همگی درگیریم. من هم تو طبابت این دکتر ها موندم. امیدوارم هر جا میرین بهتون خوش بگذره.
مریم مامان آیدین
6 اسفند 93 12:25
سلام مهری جونم الان از وب علیرضا میام....اون طفلی هم سرما خورده بود و حالا مهراد اصلا دیگه رمق ندارم برم به نهار و خونه تکونیم برسم خیییلی ناراحت شدم...الهی بمیرم چقدر غصه خوردی بهتون گفتن باید بستری بشه مهراد جونم یعنی بدون بستری شدن داره خوب میشه مهراد؟؟؟خدا ازشون نگذره...نمیغهمن تجویز الکی چقــــــــــدر بچه و پدر و مادرشو اذیت و بد خاطره میکنه؟؟!!! خدارو صد هزار بار شکرت نوشتی دارو نمیخورد مهراد یاد بچگی ایدین افتادم تازه الان کوچولو تره و دیگه هیییچی باجی نشه بدی میتونی زود دستشو بگیری و بهش بدی...بزرگتر که میشن واویلایی میشه مهری جون با قاشق خیییلی سخته ولی با قطره چکون خیییلی راحتتره...حتما امتحان کن عزیزم امیدوارم دیگه برای گل پسر آقای دکترمون پیش نیاد چقدر هم بهش میومد عزیـــــــــــــزم
مامان مهری
پاسخ
این دکتر از نظر برخورد و صبور بودن حرف نداره و خیلی دلسوزه حتی شماره موبایل داد و گفت تا 11 شب هر وقت خواستین زنگ بزنین. ولی تو تشخیص متاسفانه جالب نیست. من هم بخاطر همین صبور بودن مهراد رو بردم پیشش و فکر نمیکردم کار به بستری بخواد بکشه. راستش یه بار کوچیک بود با قطره چکون دادیم و پرید تو حلقش و نفسش بالا نمی اومد. از اون موقع ترسیدم... الان بعد از چند روز دارو خوردن دوباره به راحتی داروهاش رو باقاشق میخوره.... اون اولش بود که مقاومت میکرد.
مریم مامان آیدین
6 اسفند 93 12:29
راستی من هم روز عشق کیک نپختم به خاطر همون قانون اکتشافی الهام از نیوتون مرحوم صبج روز عشق ایرانی بابام اومد خونمون با یه جعبه بزرگ شیرینی تر خوب گفتم من هم کیکی بپزم کی بخوره این همه شیرینی و کیک رو؟؟؟ و این شد که اولین روز عشق ایرانیمونو که میخواستیم گرامی بداریم با شیرینی تر گرامیداشت شد خدا مامان گلت و اون نسوان پرس رو براتون حفظشون بکنه دوستم باهات درباره داروهای بچه ها صد در صد موافقم....آیدین تو این سه سال و پنج ماه یک بار هم دفترچه بیمه اش برای بیماری استفاده نشده...چون نه دکنرش ویزیت با دفترچه داره و نه داروها ایرانی هستن ولی خدا خیر بده این داروهارو ...فدای سرشون...ایشالا تنشون سلامت موهای جوجو هم خیییلی ناز شده...قشنگ معلومه مرتب شده...افرین که اقا بوده خیلی ببوسش عزیزم و الهی آمیـــــــــــــــــــــــن برای متن اخرت
مامان مهری
پاسخ
پس قانونه برای شما هم اثر کرد!!!! ما هم همیشه برای مهراد داروی خارجی میخریدیم ولی این بار خود دکتر گفت چون نمونه خارجی خیلی گرون شده ( آخه قبلانهایت سی تومن بود ) ایرانی رو مینویسم.من هم چیزی نگفتم.... این عکس موهای مهراد برای زمانیه که از حموم در اومده بود. اگه الان ببینی انگار نه انگار کوتاه شده. ایدین جون خوش خنده عشق پیشی رو ببوس هوار تا
سمانه
6 اسفند 93 12:33
اخیییی چه رنگ بچه پریده معلومه حال نداره.نمیشه مرخصی بگیری توی خونه مواظب ش باشی ?
مامان مهری
پاسخ
خودم یه روز رو مرخصی گرفتم و موندم و دو روز رو هم هر روز سه ساعت زودتر رفتم خونه. ولی از اونجایی که هرچی سنگه مال پای لنگه. خواهر همکارم فوت شده و نیست و نمیتونم اتاق رو خالی کنم.
سمانه
6 اسفند 93 12:36
البته جمع بستن دکترا به بیسواد ی کار درستی نیست دکترای هم هستن که واقعا دلسوزن. دکتر صدرا تو تهران نظیر نداشت انقدر با دلسوز ومحبت وبا حوصله رفتار میکرو که من حض می کردم .بگرد یه دکتر خوب براش پیدا کن
مامان مهری
پاسخ
کاملا حق با شماست سمانه جون..... ولی پنج شنبه عصر اصلا دکتر پیدا نمیشه چه برسه به خوبش. دکتر خود مهراد هم که اگه بخوام از اوباما وقت ملاقات بگیرم راحت تره تا اون.... اتفاقا این چند روزه تحقیق کردم و یه دکتر خوب پیدا کردم ولی متاسفانه مطب نداره و فقط تو بیمارستان دولتیه .... اونجا هم که پر ویروسه
مامان ریحانه
6 اسفند 93 12:47
الهههههههههههی بمیرم برات مهری جون چه روزهای سخت و پر استرسی رو گذروندی و فدات مهراد گلم بشم من که چه عذابی کشیده طفلی حالا خدا رو شکر که کار به بیمارستان نکشید به خدا من موندم تو کار این دکترا حالا مهری جون دکتر نازنین زود زود آنتی بیوتیک نمیده وقتی میگم براش آنتی بیوتیک نمیدی میگه یه سرما خوردگی آنتی بیوتیک نمی خواد تازه میگه اگه تا 72 ساعت تبش خوب نشد دوباره بیارید ببینمش عفونتی چیزی نداشته باشه انشالله که خدا همه ی بچه ی مریض رو شفا بده
مامان مهری
پاسخ
خدا نکنه گلم. بخدا تو اون روزها خیلی بفکرت بودم که چه زجری کشیدی برای مریضی نازنین دختر.... بخدا بعضی از این دکترها ما رو با موش ازمایشگاهی اشتباه گرفتن...... آمین
مامان ریحانه
6 اسفند 93 12:49
وسایل دکتریات مبارک جیگر خاله الههههههههی حسن کچل چه زجری کشیده آمپوله خورده وسط قفسه ی سینش
مامان مهری
پاسخ
آی گفتی خواهر. تازه یکبار هم شلوار مبارکش رو درآوردیم و تزریق عضلانی از نوع باسن انجام داده آقا پسر!!!!!!!
مامان ریحانه
6 اسفند 93 12:50
موهای کوتاه خوشگل خاله مبارک خیلی ناز شدی عسلم
مامان مهری
پاسخ
ممنون خاله مهربونم
مامان راحله
6 اسفند 93 13:52
آخی عزیزم ... این مریضی انگار همه گیر شده ... یادتونه تو وبلاگ بهار نوشتم دکتر گفت حساسیته ؟ ولی متاسفانه اونم عفونت شدید بود که به ریه ها رسیده بود ... بهارم چند ساعتی بستری شد و سرم و آنتی بیوتیک و ... خدا رو شکر خیلی بهتر شد . ان شالله که هیچ مادری بیماری بچه ش رو نبینه .. آمین
مامان مهری
پاسخ
آخی الهی بمیرم.... مریضی بچه ها خیلی سخته... چند روزه ما خواب و خوراک نداریم..... خداروشکر که بهار جون بهتر شده.... آمین
مامان راحله
6 اسفند 93 13:53
فدای پسر خوشگل
مامان مهری
پاسخ
ممنون عزززززیزززززم
مریم مامان آیدین
6 اسفند 93 15:11
باز هم سلام مهری جون این سایت تلوبیونه و کانال پویاست http://www.telewebion.com/fa/vod/channel/pooya/ من کلی از کارتون هارو تونستم با عضویت رایگان برای ایدین دانلود کنم شما هم اول عضویت رایگان بشو و بعد ببین کدوم هارو میتونی دانلود کنی دوستم این هم همون توماس هست که خواسته بودی ولی الهام جون گفت باید مشترک سایت میشد و خریداری میکردش و در ضمن کارتون نبود فیلم سینمایی بود http://www.telewebion.com/fa/41846/%D8%AA%D9%88%D9%85%D8%A7%D8%B3-%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A2%D9%87%D9%86-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C.html
مامان مهری
پاسخ
سلام مریم گلی جون. ممنون که برام وقت گذاشتی و لینک ها رو درآوردی... راستش مهراد توماس زبان اصلی داره ولی دوست دارم دوبله شده اش رو هم ببینه تا بیشتر متوجه بشه. باز هم ممنون بوس برای مریم گلی و آیدین عسلی
الهام مامان علیرضا
6 اسفند 93 15:48
سلام مهری جونم می بینم که آثار قانون چهارم نیوتن داره فراگیر میشه و خوشم میاد که عمق این قانون و درک کردید حالا درسته نتونستیم به علم خدمتی بکنیم و به لحاظ فیزیکی قانونی به قوانین فیزیک اضافه کنیم ولی حالا که خوب فکر می کنم می بینم همین قانون چهارم نیوتن هم کم چیزی نیست و نتیجۀ عمدل این قانون اینه که سخت نگیرید و یا به عبارتی: TAKE EASY
مامان مهری
پاسخ
این قانون تو زندگی خیلی هامون جاریه ولی خوب این دقت نظر یه فیزکدان رو میخواست تا مکتوب بشه. نتیجه بعد از این قانون هم اینه که افسوس چیزی رو که از دست دادیم رو هم نخوریم.
الهام مامان علیرضا
6 اسفند 93 15:51
ایشالا که بلا از همۀ بچه ها دور باشه و خوب می فهمم چی میگی و با تمام وجود درکت می کنم چرا که منم این چند روزه درگیر بوده ام امان از دست آقای دکتر با این تشخیصش و کاملا می فهمم اون شب چی کشیدی خدا رو شکر که همه چی بخیر گذشته و خدا نسوان پرس رو بیامرزه که باعث شدند مهراد جون داشتنِ یک ماشین نو رو تجربه کنه و همین طور ماشین های نو دیگه ای رو که عکس هاشون رو گذاشته ای آقای مهراد دکتر هم که دیگه جای خود داره و بسیار بهش میاد دکتر بودن
مامان مهری
پاسخ
آمین واقعا وقتی پدر ومادر میشی تازه درک میکنی که مادر و پدرت چی کشیدن تا به این جا رسیدی.... اگه این مریضی واسه ما آب نداشت واسه مهراد ماشین و هلی کوپتر و جرثقیل داشت.... امیدوارم فقط اگه روزی مهراد دکتر شد یه دکتر متعهد و دلسوز بشه.
الهام مامان علیرضا
6 اسفند 93 15:53
کوتاهی موهاش هم کاملا مشخصه و واقعا زیبا شده و چه خوب که اجازه داده موهاش و کوتاه کنند! ما که در نتیجۀ کچل شدنِ علیرضا در اواخر آذر فعلا مشکلی با کوتاهی موهاش نداریم و الهی که خداوند دعای خیر آخرت رو در حق بچه های مریض مستجاب کنه
مامان مهری
پاسخ
واقعا من هم امیدوارم خداوند به حرف من گنه کار که نه، با دعاهای شما دوستان گل و پاک و آمین هایی که میگین همه بچه های مریض رو تو این دم عیدی شفا بده. آخه میدونی که عید برای بچه ها خیلی شیرینه....
الهام مامان علیرضا
6 اسفند 93 15:54
عاقبت هم یادم رفت روز عشق و مجددا تبریک بگم و این که من کلا حساب روزها و سال ها از دستم رفته بود این هفته و بالکل یادم رفت روز عشق رو عشق تون پایدار دوستم
مامان مهری
پاسخ
ای جانم. حق داری گلم با این مشغله کاری و خونه تکونی و کارهای خونه و بچه ها آدم غذا خوردن هم یادش میره...
مامان نازنین زهرا
6 اسفند 93 18:59
وااای تا برسم آخرش نفسم بند اومد خدا را شکر که بهتره مهری جون اصلا نمیدونم چرا بچه ها مریضی شونو میذارن آخر هفته دختر من هم همینطورهیه بار این بلا سر من به شدت کمی بیشتر اومد که اگه یادت باشه توی یکی از پستهام نوشته بودم...یعنی واقعا اون موقع از صمیم قلب خواستم همه بچه های مریض شفا بگیرن
مامان مهری
پاسخ
قربونت برم، ببخشید که ناراحت شدی.... راست میگی مهراد هم همیشه آخر هفته و اون هم نصفه شب مریض میشه. نمیدونمم چرا بچه ها کل روز رو ول میکنن و یهو نصف شبی تب میکنن. انگاری دوست دارن ما نخوابیم.
مامان رویا
7 اسفند 93 9:49
خوشحالم مهراد جون كه خوب شدي اميدوارم كه ديگه رنگ مريضي را نبيني....موهات هم خيلي ناز شده موفرفري ....
مامان مهری
پاسخ
ممنون عزیزم . امیدوارم کیاراد جونی هم همیشه شاد و سلامت باشه.
مامان رویا
7 اسفند 93 15:29
راستي يادم رفت بگم خيلي دكتر مهربوني شده با اون عينك و گوشي ...آدم هوس مريض شدن ميكنه با اين دكتر كوچولوي خوردني...
مامان مهری
پاسخ
ممنون خاله رویا مهربونم......
مامانی رادین
9 اسفند 93 15:21
اخی قربونت برم خیلی ناراحت شدم مریض شدی نفسی.ایشالا تا الان خوب خوب شده باشی مهری جون درکت میکنم رادینم این مریضی رو گرفت البته بعدش به کل ساختمون هم سرایت کرد خیلی سخته منم 3 شب نخوابیدم ..خدا رو شکر رادین راحت دارو میخوره این سری هم انقدر حالش بد بود گذاشت پاشورش کنم موهای اقای دکترمون خیلی قشنگ شده عینک چه بهش میاد عزیزم.ایشالا هیچ بچه ای مریض نشه.برای متن اخرت هم فقط میتونم بگم الهی امین
مامان مهری
پاسخ
ای جونم الهی بمیرم برای رادین جونی.... مهراد هم فعلا به من و باباش و مادربزرگش این مریضی رو منتقل کرده... ممنون عزیزم. رادین جون رو ببوس
مامانی رادین
9 اسفند 93 15:25
با اسم خبرگزاری تون هم کاملا موافقم ماهم همین گروه رو داریم خیالت راحت قربون چشمات برم چقدر قرمز شده الهی دیگه هیچ وقت مریض نشی نفسی
مامان مهری
پاسخ
پس شما هم بعله.... این خبر گذاری یه خوبی هایی هم داره و تو مواردی همه سریع برای کمک بسیج میشن... خدا چشمات رو برات نگه داره....
مونا
10 اسفند 93 1:29
سلام مادر مهربوووون.قانون چهارم نیوتن رو در وبلاگ الهام جون خونده بودم و اینجا کاربرد دیگرش رو دیدمممم. مهراد گلمممم... خدانکنه هیچوقت مریض بشی... بچه ها خیلی مظلومن و گناه دارن.... انشا.... بلا و مریضی ازشون به دور باشه. یه قانون نانوشته هم بین والدین هست که اگه قراره بچه مریض شه بجاش خودمون مریض بشیم بهتره و کم دردسرتر!! البته مریضی از همه شماها دوووور باشه.نی نی وبلاگیها هفته پردردسری رو پشت سر گذاشتن.... البته در این میون عشق مامان و بابای مهراد هم قابل ستایشه....روز عشق با تاخیر مبارک و لحظاتتون لبریز آرامش....
مامان مهری
پاسخ
سلام عزیزم. ممنون بابت دعاهای قشنگی که داشتی... راست میگی منهم به این قانون اعتقاد دارم و دوست دارم خودم مریض بشم ولی مهراد و همسری نه.... روز عشق شما هم مبارک....
سمانه
10 اسفند 93 7:46
سلام مهری جان مهراد چطوره? وقتی عکساشو می بینم اینقدر رنگ وروش زرده دلم کباب میشه.
مامان مهری
پاسخ
سلام. دیروز دوباره بردمش پیش دکتر خودش .گفت برونشیت شده و دو تا آمپول بهش داد.
مامان علی
10 اسفند 93 12:18
سلام مهری جان،مهراد چطوره عزیزم؟بهتر شده؟؟؟بالا دیدم نوشتی دوباره بردین دکتر وباز بچه امپول خورده! ایشالله بهتر شده؟؟؟ مهری جان شرمندتم ازتون روز دوباره نیومدم، الهی بگردم چقدر باعینک بانمک شده فینگیلی-واقعا چقدر مریضی روش تاثیر گذاشته،ایشالله دیگه بیماری سراغ نازنین پسر نیاد. مهری جون ما این قانون چهارم نیوتن سالها قبل به کرات تجربه میکردیم!وکاملا به وجودش پی برده بودیم!!هروقت درس نمیخوندیم!حسی میگفت امروز ازتومیپرسه!هر وقت چیزی میخریدیم مدعا میکردیم فلان کس نگیرد حتما اونم گرفته بود!!اگه میگفتیم خدایا امشب شب کنکوره هیچکی نیاد!یک ایل میومدن مهمونی و.....
مامان مهری
پاسخ
فدای محبت و مهربونیت... من اصلا راضی نیستم که با دست در رفته اون هم دم عیدی با این همه کار بشینی پای نت.... راست میگی چه مثالهای بارزی برای این قانون زدی ، کبابم کردی رفتم به اون دوران سخت تحصیل
مامان علی
10 اسفند 93 12:22
بله نسوان پرسم به شدت اسم برازنده ای بجای تلفن به دست واماربدی است!!!که ما خانوما باید همه چیزمون واطلاع رسانی کنیم!من خودم از کوچکترین فرصتی برای اماردهی استفاده میکردم!الان کم حوصله شدم! مهری جون از پزشکش نپرسیدی وزن وقت ایده آل برای این سن چقدره؟؟ من دیگه نمیدونم چیکارکنم این بچه غذا بخوره! مهری جونم مهراد وجای من بماچ میگو براش ارزوی سلامتی دارم
مامان مهری
پاسخ
سلام زهرا جون . من سه تا خاله دارم که با مامانم و من خیلی جور هستیم و هیچی بین ما پنهون نمیمونه. البته من خودم کلا اهل تلفن بازی نیستم... اره دیروز مهراد رو بردم پیش دکتر خودش برای چکاپ خبر اول این که بپم برونشیت شده و سرفه میکنه دو تا آمپول بتا بهش داده و شربت ... دوم درمورد اون قد و وزن که خواسته بودی اتفاقا یه فرمولی برام نوشت که بر اساس اون قد بچه سه ساله باید95 و وزنش 14 باشه. فرمول قد :77 + (6* سن ) فرمول وزن :8 + (2* سن ) درضمن خیلی هم فکر یه کیلو چاقی و لاغری رو نکن... خدا رو شکر که سالمن.
سمانه
10 اسفند 93 13:18
نگران نباش عزیزم انشالله زود زود خوب میشه .فقط حواست باشه تب نکنه که خطرناکه. قوی باش تو الگوی مهراد هستی
مامان مهری
پاسخ
ممنون عزیزم. تو خونه وقت نمیکنم بشینم پای نت و بیام پیشت... ولی بدون وبلاگ دکتر رو خوندم... کارهاش خیلی عالی بود.
مامان علی
10 اسفند 93 13:33
ای جانم!من چرا عکس موهای کوتاه شده اش وندیدم! خیلی خوب شده تازه جا داره کوتاهتر بشه تا چشم وابروش بیشتر به چشم بیاد،الهی خیلی معصوم ترشده نه عزیزم اصلا اذیت نمیشم وخیلی دوست دارم بیا مهراد جونم وببینم، حقیقت امر آینه من دست چپم از مچ کلا دررفته وپیچیده!ومن باید اصولا دستم به گردن وگچ گرفته باشم!اما نمیشه با علی عمرا بشه!کی کارهاروکنه!سری قبلم همین وگفتن و من گوش ندادم!الان که بیمارستان دیگه نرفتمعکس انداخت گفت خانوم این دسته واقعا چیکار کردی!!!منم پررو !!رفتم شکسته بند محلی،ولی خوب درد پابرجاست!اما شانس آینه دست چپه!ومن یاراست هرکاری میکنم!انگار نه انگار اما وزن!!!یعنی باید تو سه سالگی 14بشن!هنوز 4-5ماهی فرصت هست!البته فکر کنم کم کمش اینه!یا شایدم متوسط!ولی ایده آل نیست!نه؟ علی جدیدا وزن نشده ولی سری قبلی بیماری همین دور وبربود!احتمالا باید رسیده باشه به 14،مهراد رسیده؟ سالم!!!آی خواهر چی بگم! من تلاشم ومیکنم هر جور شده بهش غذابدم ولی خوب با 4قاشق برنج کیک تیکه گوشت....خیلی ناراحتشم هنوز میکس میخوره مهری جان!یک ذره برنج درشت بره حلقش واویلا!مثلا فرش وشستیم چند بار فاتحش وخونده! سرت ودرد نیارم فجیعه فجیع!هیچ. کجا هم نمیتونیم بریم!اینقدر جیغ میزنه وگریه کل تنش زیر آب وعرق!آاخرشم باید سر ده مین ب گردیم خونه!حرفهای بقیم که این چرا اینجوره بماند!
مامان مهری
پاسخ
فکر کنم این معیار حداقل باشه چون مهراد هم خیلی درشت و جون دار نیست...... بخاطر غذاش غصه نخور خوب میشه... موقع غذا سرش رو گرم بازی ویا تماشای تی وی کن.... هیچ کدوم ما الانه این مشکلات رو نداریم . بزرگ میشه خوب میشه.
مونا
10 اسفند 93 13:54
سلام مجددا. ممنوووووونم از لطفت. قربوووووون مهراد عزیزمممممم بشمممممم. خوش باشین.
مامان مهری
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم. ممنون که پیش ما میاین.
مامان علی
10 اسفند 93 14:53
امیدوارم خصوصی رسیده باشه!
مامان مهری
پاسخ
در کمال صحت و سلامت رسید.
الهه مامان مبین
10 اسفند 93 16:17
برمیگردم پستت رو میخونم گلم . بوووووووووووووس
الهام مامان علیرضا
17 اسفند 93 11:03
سلام مهری جان قبلا به من رمز پست هات و داده بودی آره؟ الان چند روزه به دنبال رمز هستم و نیافته ام لطفا دوباره برام بذار عزیزم البته اگه این پستت شامل پست های خصوصی ت نمیشه و قابل رمز دادن هست
مامان مهری
پاسخ
سلام الهام جونم.... شاید تو وبتکونی هات رمز رو انداختی دور گلم. اومدم پیشت
مامان راحله
20 اسفند 93 14:10
ببخشید دیگه این دفعه با کاکتوس اومدیم ____________________ ______________$$$$$$ _____________$______$ ___$$$$_____$________$ __$____$____$_________$ _$______$__$___________$ $_______$__$___________$ $_______$_$____________$ $_______$_$____________$ _$_____$__$___________$__$$$$ __$_____$_$__________$__$____$ ___$_____$$$________$___$_____$ ____$$$$$___$______$___$_______$ _____________$____$___$________$ ____________$______$__$_______$ ___________$________$$_______$ __________$___________$$$$$$$ __________$___________$ __________$___________$ __________$___________$ ___________$_________$ ____________$_______$ ___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___$__________________________$ ___$__________________________$ ___$__________________________$ ___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _________$$$$$$$$$$$$$$$$ _________$$$$$$$$$$$$$$$$ __________$$$$$$$$$$$$$$
مامان مهری
پاسخ
شما با گل خرزهره هم بیای دوست داریم
√بهار مامانه برسام
9 فروردین 94 5:36
الهی من بمیرم و دیگه این پسر ناز رو اینطور نبینم....باورت نمیشه اشک تویه چشمم جمع شد................................................... انشاالله که بلا همیشه از پسری و شما و همسر گرامی دور باشه گلم روی ماه عسل خاله رو ببوس...... وای این حالتش تویه عکس محاله تا عمر دارم از یادم بره من خیلی خیلی روی کسایی که دوست دارم حساسم........الهی فداش شم........... //الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی آمین تا همیشه الهی که همه ی نی نی ها همیشه سلامت باشن و اون نی نی هایی هم که خدایی نکرده بیمار هستن هر چه زودتر خدا خودش لباس عافیت تنشون کنه...خیلی سخته واقعا قابل تحمل نیست جگر گوشه ی آدم زبونم لال چیزیش بشه...خدایا برای هیچ کس نخواه
مامان مهری
پاسخ
الهی فدات بشم. اصلا راضی به دیدن ناراحتیت نبودم. امیدوارم که دعای زیبایی که کردی درحق همه کودکان مریض مستجاب بشه. امیدوارم بلا از شما و برسام و همه عزیزانت دور باشه