گل عشق ما مهرادگل عشق ما مهراد، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
میوه زندگی ما مهرا میوه زندگی ما مهرا ، تا این لحظه: 7 سال و 26 روز سن داره

مهراد لبخند زیبای خدا

اولین روز دختر خانوم خانوما

پارسال دوم مرداد ماه همزمان با 5 ماهگی خانوم خانوما و سالگرد عقدمون مصادف بود با اولین روز دختر.  مبارکت باشه گلم. خدا رو شاکرم که گل زیبایی مثل تورو تو دامنم گذاشت. امیدوارم این خوشبختی نصیب همه آرزومندان بشه. برای اولین روز دختر به همراه بابا مهرداد و مادر جون اکرم رفتیم پاساژ طلا فروشها و بعد کلی گشتن دنبال یه چیز خوشگل و خاص . یه تو گردنی به شکل دمپایی لاانگشتی برات گرفتیم تا زمانی که اولین قدمهات رو هم برداشتی تاریخ راه رفتنت رو پشت پلاک حکاکی کنیم.  در ضمن این پلاک رو بابا پول اولین حق الوکاله خودش خرید... ...
27 شهريور 1397

مهراد کلاس زیمناستیک می رود و مهرا می غلتد

عکس های تیر ماه 96 مهراد کلاس ژیمناستیک اش رو در ورزشگاه چمران شروع کرد و بعد از سه ماه به آکادمی ژیمناسیک آپاژیم رفت ولی بعد 6 ماه دیگه اصلا تمایل به رفتن به کلاس نداشت و ما هم اذیت اش نکردیم     اینم از تابستان و پارک گردی و جوجه های من. عااااااااااااااااااااااااشقتونم جوجه ها دختر ما داره ویتامین دی میگیره... تایمی که ما با کالسکه و دوچرخه میریم پارک به دو ساعت نمیرسه ولی من خورد و خسته میشم.... از یه طرف باید حواسم به کالسکه باشه و از طرفی هم فرمون دوچرخه مهراد رو بگیرم. مخصوصا زمانی که می خوایم از خیابوون رد بشیم، اوضاعی داریم.      ...
27 شهريور 1397

اولین دندون مهرا خانوم

سلام. مهرا خانوم گل خوشگل خونه ما تو هشت ماهگی اولین مروارید خوشگلش رو درآورد و شکر خدا از این نظر ما رو اصلا اذیت نکرد. اینجوریه که ما اصلا متوجه نمیشیم کی درد دندون داره و بچگی یه روز میخنده و می بینیم دو تا دندون اضافه کرده.... ولی اولین دندونش  اول آبان ماه در اومد و منو مادر جون اکرم براش 22 آبان آش دندونی پختیم. ...
27 شهريور 1397

چهار ماهگی مهرا و شروع کلاس ژیمناستیک مهراد

سلام به همه و یه سلام مخصوص هم به دوستان عزیزم که توی همین چند روز با دیدن وبلاگ های بروز شده شون کلی سر کیف اومدم. سه روز دیگه یعنی سوم تیر ماه ، مهرا چهار ماهه میشه. حس و حال و هوای بچه دوم کلا با بچه اول زمین تا آسمون متفاوته انگاری دلت بزرگتر میشه، خیلی راحت تر و آروم تر مادری می کنی و بقولی دست فرمون ات هم بهتر میشه، ولی نمیدونم چرا من چند روزیه که خیلی نگران واکسن چهار ماهگی مهرا هستم. وقتی فکرش رو می کنم جیگرم کباب میشه. میدونم که چیزی نیست ها ولی چه کنم که توی این یه مورد عاجز شدم و چند روزه که استرس دارم. امیدوارم که بخیر بگذره. راستی وقتی مهرا جونم چهار ماهه شده یعنی فقط پنج ماه دیگه از مرخصی زایمانم مونده و بعدش دو...
1 تير 1396

خوشبختی

این متن توی یکی از گروه های تلگرامی اومده بود. بنظرم قشنگ بود و به حال و هوای اینجا که کمی تاقسمتی خانوادگی و دوستانه هم است خیلی می اومد. پس به مدد ربات جان عزیز خیلی سریع پست اش کردم. هفت نفرکه بهترین و ناب ترین لحظات خوش زندگی را به شماهدیه می کنند ا! نفر اول: آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد نفر دوم: دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد نفر سوم: خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد نفر چهارم: معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیش هم سن تو شد تا یاد بگیری نفر پنجم: دوستی ست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوش...
1 تير 1396

گوشواره

امروز بیستم خرداد ماه علاوه بر مهراد که تولدشه و یه روز خاص براش، برای مهرا خانوم هم روز خاصی بود . امروز گوش های خانوم خانوم ها رو سوراخ کردیم.               تصمیم گیری خیلی سخت بود، حتی توی مطب پشیمون شده بودم. ولی از اونجایی که تو این سن خیلی راحت تر انجام میشه و هوا هم فعلا خوبه و لازم نیست کلاه بزاره ، دل رو به دریا زدیم. واکنش مهراد به این حرکت: این دکتره انسانیت داره ، دکتره قبل( قلب ) نداره .... فقط دکتر حبیبی من خوبه . بچم زرد کرده بود . حواسش رو پرت کردم تا نبینه. فدای پسر مهربونم بشم که هوای خواهرش رو داره...     ...
21 خرداد 1396

تولد پنج سالگی مهرادم

پسر عزیزم زادروزت مبارک. بی نهایت دوست داریم. تولد پنج سالگیت مصادف شده با پانزدهم ماه رمضان و تولد امام حسن مجتبی (ع) .  به اصرار خودت که الا و بلا باید تو خونه کیک درست کنیم روز جمعه یه کیک درست کردیم و می خواستیم که چهار نفری یه جشن کوچولو بگیریم ، که عمو میلاد از بیرون زنگ زد و گفت برای حدود ساعت یازده میان خونه ما. اما توقع شما از تولد فراتر از اینا بود و گفتی :بخشکی شانس !!!! مهمون های من چقدر کم اند . من فقط دو تا مهمون دارم.  همین جملات برای ما کافی بود تا پدر بزرگ و مادربزرگ هات رو وارد ماجرا کنیم و ساعت یازده و نیم شب تازه شروع کنیم به برگزاری جشن . خلاصه اینم خاطره ای شد برا خودش.  پسرم حواست هست که چقد...
21 خرداد 1396

عکس

                                        مهرا خانوم در پنج روزگی         مهرا خانوم چهل روزه                 مهرا خانوم دو ماهه                 از معدود عکس هایی که تونستیم از خواهر و برادر بگیریم. فعلا آقا مهراد خیلی بغل کردن و عکس گرفتن از بچه رو دوست ندا...
18 خرداد 1396