آذر ماه
دی ماه سلام
لطفا کمی مهربانتر از آذر باش
پر از خبرهای خوب
اتفاق های دوست داشتنی
پر از برف و روزهای سرد
دست های گرم
چشم های مهربان
دی خوب ،
خوش آمدی ...
امیدوارم ماه دی
ماهی ناب،
شاد،
سرشار از اتفاق های
خوب و خوش
همراه با سلامتی
برای همه باشه
سلاااام دوستان عزیز
آذر.....
اوووووووووووووم . بذار ببینم چطور بود...
چه زود گذشت !!!!!!
امسال آذر ماه روزهای بارونی و برفی قشنگی داشت. در کنار این روزهای قشنگ ، روزهای سخت هم داشت ولی خداروشکر قشنگی هاش اونقدر زیاد بود که نذاشت سختی مریضی اذیتمون کنه.
توی این ماه دو سری مریضی و تب داشتیم یکی اوایل آذر که یه سرما خوردگی معمولی بود و یکی دو روزه برطرف شد. و دومی هم دقیقاً روز قبل ازتعطیلات آخر ماه صفر ...
تصور کنید الان اواسط آذر ماهه و از کار هر روزه خسته شدی، از اینکه هر روز صبح زود بیدار شی و بزنی بیرون. دلت شدیداً تنگ شده واسه چند روز تعطیلی ، بی اختیار می گی کاشکی من هم معلم بودم. تقویم روی میز کارت رو بر می داری و دنبال نزدیک ترین تعطیلات می گردی. واااااای سه روز تعطیلی پشت سر هم ! 19 ، 20 و 21 ام آذر.... آخ جون.....
هر روز رو به امید این تعطیلات میری سر کار که یهویی یه ویروس از خدا بی خبر دقیقاً روز 17 ام سر و کله اش پیدا میشه و تشریف میاره خونه ما. مامان مهری تب و لرز شدید می گیره و هی داره به خودش لعنت می فرسته که چرا باز تو قوانین نا نوشته رو فراموش کردی و الکی واسه خودت برنامه ریختی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چهارشنبه هم سر کار نمیره.
از طرفی من هم تب کردم و حال خیلی خوبی ندارم. تبم با دارو به سختی کنترل میشه.
خلاصه تعطیلاتی که کلی براش برنامه چیده بودیم هم اینجوری گذشت.
توی آذر ماه بدلیل سرد بودن هوا خیلی بیرون نرفتیم و بیشتر خونه نشین بودیم و فقط دوبار رفتیم سرزمین سحرآمیز.
این بار هم حسابی خوش گذشت ولی دیگه بازی ها تکراری شدن و اینار باید یه شهربازی جدید رو تجربه کنیم.
این الاغه به نسبت بازی های دیگه تکون های شدیدی تری داشت و باعث شد که خیلی بیشتر کیف کنم. چند باری که رفتیم بازیگاه تمام مدتی که سوارش شده بودم همین جوری ذوق داشتم و با هیجان می خندیدم.
این هم یه عکس دیگه تو روزی از روزهای آذر ماه داخل کمد جا رختخوابی خونه مادر جون اکرم اینا .....!
شاید اینجا این سوال براتون پیش بیاد که مهراااد !!!! توی کمد !!!! مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
باید خدمتتون عرض کنم که بله. داخل کمد رختخواب های خونه مادر جون اکرم ،خیلی بزرگه یه فضای 1 * 1.5 متر داره که یه جورایی اتاق من حساب میشه و اکثر مواقع من اونجا مشغول بازی ام.
یه شال انداختیم سرمون و شدیم مامان مهری ، به همین راحتی....!
جالب اش اینجاست که مامان مهری رو هم به شکل پسر بچه ای شیطون تصور می کنم و بهش میگم: پسرم تلفن رو بده می خوام با بابات صحبت کنم!
امان از این بچه شیطون که فقط می خواد عکس بگیره.
انگاری این خصوصیت مادرانه که حین کار، زیر چشمی همه جا رو زیر نظر دارن و به همه چی حواسشون هست در این مامان مهری هم موجوده!
خوب به چشمهاش نگاه کنین که چجوری عکاس رو زیر نظر گرفته و در عین حال با تسبیح ها بازی میکنه.
از اونجایی که توی بازی قبلی خیلی خوش گذشته بود . ساعتی نگذشته که اینبار با مقنعه مامان مهری و شکل و شمایلی تازه و مادر فسقلی که تازه از سر کار اومده.!
یه شب دیگه هم رفته بودیم طبقه بالا خونه عمو میلاد
توی این ماه یه سری درافشانی های خاص داشتیم انگاری دکمه تکرارم رو زده باشن .
تقریباً روزی 400 بار مامان مهری ، بابامهرداد رو صدا میکنم. اینقدر هم روی دور تند صدا میکنم که شده ماما مِه ای و بامهداد .
تقریبا روزی 50 بار میگه دوست دارم
روزی 20 بار میگه عاشقتم.
روزی ده بار هم میگم مچکرم. مچکرم که منو آوردی دستشویی. مچکرم که اومدی اتاقم.
یکی از کارهایی هم که این روزها خیلی علاقه به انجامش دارم بازی توی اتاق خودمه البته فقط و فقط دسته جمعی. وگرنه از جلوی در اتاقم رد نمیشم.
این روزها به مدد انیمیشن زیبای هواپیماها ، آمبولانس و ماشین زباله جاشو به هواپیما و هلی کوپتر داده و هواپیماهایی که تا حالا فقط داشتن خاک می خوردن تبدیل به اسباب بازی محبوبم شدن. وقتی هم که هواپیما کم میارم . گیره های لباس به کمک میان.
" بزن بریم رفیق " هم ، تکیه کلام این روزهای منه که از همین کارتن هواپیما ها یاد گرفتم.
دیگه براتون بگم اندر احوالات این روزها اینکه
غلط گیر خانواده هم شدم و با افتخار به همه یادآوری میکنم که من بزرگ شدم و لفاً کلمات رو درست بیان کنید .!
مثلا به مادرم میگم نگو دوزونده کنیم بگو بدوزیم. من دیگه بزرگ شدم.
نگو رکا بگو رها
اما نمیدونم چرا هنوز هم به پرتقال میگم پِختُغال ؛ بپزیم رو می گم بِپُخیم.
خلاصه این که این روزها داره مثل برق و باد میگذره و من کلی بزرگ شدم و مامانم هم که دیر به دیر خاطراتم رو مینویسه....
دیگه همین....
عرضی نیست...
بدرود.
دوستای گلم توی این ماه منتظریم....
منتظر یه خبر خوب. لطفاً برامون دعا کنید