گل عشق ما مهرادگل عشق ما مهراد، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
میوه زندگی ما مهرا میوه زندگی ما مهرا ، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

مهراد لبخند زیبای خدا

اولین روز دختر خانوم خانوما

پارسال دوم مرداد ماه همزمان با 5 ماهگی خانوم خانوما و سالگرد عقدمون مصادف بود با اولین روز دختر.  مبارکت باشه گلم. خدا رو شاکرم که گل زیبایی مثل تورو تو دامنم گذاشت. امیدوارم این خوشبختی نصیب همه آرزومندان بشه. برای اولین روز دختر به همراه بابا مهرداد و مادر جون اکرم رفتیم پاساژ طلا فروشها و بعد کلی گشتن دنبال یه چیز خوشگل و خاص . یه تو گردنی به شکل دمپایی لاانگشتی برات گرفتیم تا زمانی که اولین قدمهات رو هم برداشتی تاریخ راه رفتنت رو پشت پلاک حکاکی کنیم.  در ضمن این پلاک رو بابا پول اولین حق الوکاله خودش خرید... ...
27 شهريور 1397

نوروزی که گذشت

موضوع انشاء : نوروز را چگونه گذرانده اید...!؟ بارها  به نقل از مامان مهری شنیده ام که قدیم ها سه تا موضوع بود که هر سال پای ثابت زنگ های انشاء بود که بشدت هم مورد انزجار مامانم بوده.  عید را چگونه گذراندید؟ تابستان را چگونه گذراندید؟ و علم بهتر است یا ثروت!   البته مامان من کلاً با انشاء رابطه خوبی نداره و  خودشو اصلا ً  هم نویسنده نمیدونه و فقط بر طبق این قانون که از هرچی بدت بیاد هوار میشه رو سرت  حالا چرخ گردون گشته و گشته و دوباره به نوعی به انشاء نویسی افتاده اون هم ازنوع وبلاگیش.   نوروز امسال رو  ما همچون سال پیش و سالهای پیشترش قزوین بودیم و به امر خطیر صله رحم و م...
20 فروردين 1394

آخرین پست سال 1393

       تقریبا یه ماه پیش بود که مامان و بابام داشتن درمورد سالی که گذشت و خوبی و بدی هاش حرف میزدن و اینکه سال خیلی خوبی نداشتیم و روزهایی بودن که امیدوارم دیگه هیچ وقت تجربه شون نکنیم. دو روز از این ماجرا نگذشته بود که من مریض شدم و دکتر نامه بستری رو به دستمون داد و  یکی از اولین چیزهایی که به ذهن مادرم رسید این بود که بدترین اصلاً معنی نداره و همیشه بدتر از اونی که فکرش رو میکنی هم وجود داره و میتونه برات اتفاق بیافته.! حالا این روزها  که سال 93 با تموم خوبی ها و کم لطفی هاش داره به روزهای پایانی خودش نزدیک میشه مامانم شاکر از آنچه گذشته و راضی به حکمت خدا و به امید روزهای بهتر مشغول خونه تکونی دم عیده....
28 اسفند 1393

امسال ، روز عشق

سَآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآم. یه قانونی هست از قوانین نیوتن خدا بیامرز که جدیداً همین جا تو نی نی وبلاگ توسط یه فیزیک دان خانم کشف شده ! به اسم قانون چهارم.... دقیقاً یه هفته پیش بود که هوس بازی با امیر مسعود جونم رو کردم  و مامان مهری به دلیل وجود سرماخوردگی تو خونه اونها از بردن من منصرف شده و به خیال خودش یه طوفان رو پشت سر گذاشت، غافل از اینکه طوفانی بس عظیم در راهه... بامداد چهارشنبه 29 ام بهمن ماه بود که مامانم وقتی توی خواب ناز بودم با احساس اینکه من تب دارم از خواب بیدار شد و سریعا بابام رو هم بیدار کرد. بعله درست فکر کرده بود من تب داشتم. اون هم چه تبی . شب ما سحر شد و روز چهارشنبه رفتیم دکتر.... تشخیص آقای دک...
6 اسفند 1393

اولین قرار مردونه

ســـــــــــــــلام به همگی دوستای مهربونمون ، امیدوارم که زمستون خوبی رو شروع کرده باشین. چند وقتی بود که بخاطر تزئینات یلدایی زن عمو ملیکا و گل مژه چشم مهراد و نبودن همکارم خیلی درگیر بودم و نتونستم بهتون سر بزنم. قول میدم که جبران محبت هاتون رو بکنم و زودی بیام پیشتون.  دلم میخواست ترتیب پست های وبلاگ رو حفظ کنم و پست مربوط به تعطیلات آخر ماه صفر و بعد  پست یلدایی مون رو آپ کنم ولی نمیدونم سیم رابط دوربین رو کجا گذاشتم !     در اولین فرصت با خبر پیدا شدن سیم رابط و عکس های جدید برمی گردم.   خوب بریم سر اولین قرار مردونه پدر و پسری و همچنین اولین تجربه استخر مهراد عسلی  امروز د...
17 دی 1393
1