گل عشق ما مهرادگل عشق ما مهراد، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
میوه زندگی ما مهرا میوه زندگی ما مهرا ، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

مهراد لبخند زیبای خدا

دی ماه خوب

1394/10/29 9:58
نویسنده : مامان مهری
573 بازدید
اشتراک گذاری

از خواب بیدار شدم. خیلی آروم از تخت پائین میام و یواشکی میرم توی حال ، دستهامو  از پشت دور گردن اش حلقه میکنم و میبوسم اش ....بغل

لذت دیدن لبخند اش یکی از خوشی های این روزهای منهمحبت.

ساعت 7 و 45 دقیقه صبحه و مامان داره از ماشین پیاده میشه تا بره سر کار. " مامان مهری برو سرکار. من با بابا مهرداد ظهر میایم دنبالت." بای بای

ساعت دو و ربع ، بابا مهرداد اومده دنبالم . با ذوق و شوق به استقبال اش می رم و خودم رو تو آغوشش رها می کنم و خوش و بشی مردونه ... بعد از چند دقیقه هم آماده میشم تا دو نفری بریم دنبال مامان مهریعینک.

 و اما روز دیگه ای که ماشین دست مامان مهریه و  خودش اومده دنبالم. با گریه و زاری میرم تو جا رختخوابی قایم میشم که چرا بابا مهرداد نیومد!!!!!!!!!!!!!!!گریه

به خاطر کار بدی که انجام دادم چهره ای ناراحت داره. با شیرینی بچگانه بهش میگم ، بابا مهرداد لفاً خُوشال باش. بابا مهرداد دوست دارم. عاشقتممحبت.

روزی هزاران بار صداش می کنم. بابا مهرداد از بس که تکرار میشه ، خورده  میشه و یه    با میداد یا  با داد ، ازش میمونهخندونک.

هرکس برای بار اول میشنوه متوجه نمیشه که من دارم بزرگترین کوه پشت سرم رو صدا می زنم!!!! و تازه بعد از جانم گفتن بابا مهرداده که متوجه منظورم می شن .....چشمک

بعضی مواقع مامان مهری هم هوس میکنه بگه بامیداد... و اینجا ست که به غرور مردونه من بر میخوره و میگم بابا مهرداد درسته مامان! من که دیگه بزرگ شدم و  میگم بابا مهرداد ! انگاری هیچ کس غیر من جرأت نداره بگه بامیداد.نه

خلاصه و در یه جمله ....

محبت بوسمحبتبابا مهرداد عزیزم تولدت مبارکمحبتبوسمحبت

 

بعله امروز 29 دی ماه و تولد بهترین بابای دنیاستجشن.

 

توی پست قبلی گفتم که منتظر یه خبر خوشیم ...

به لطف خدا و با دعای شما دوستانمحبت  21 دی ماه خبر خوشمون رسیدجشن جواب آزمون وکالت اومدجشن بابایی من با رتبه 406 تو کانون مرکز قبول شدتشویق .این قبولی برای ما خیلی خیلی ارزشمنده. توی روزگاری که بازار بیمه خیلی خرابه و بابام استرس کاری زیادی رو تحمل میکنه. توی روزهایی که یه پسر بچه سه و نیم ساله توی خونه است که دوست داره با صدای بلند بازی کنه و نیاز به توجه داره. اونوقت تازه بین 22 هزار نفر شرکت کننده که خیلی هاشون جوون های مجردی اند که دغدغه زن و بچه ندارن نفر 406ام بشی برای ما که خیلی عالیهراضی. بابایی من ، خدایی خیلی هم براش زحمت کشید. یعنی کلاً روال کار مامان و بابای من یه جوریه که برای چیزی که میخوان باید خیلی زحمت بکشن ، برعکس بعضی ها که ابر و باد و مه و خورشید و فلک کارشون رو پیش میبره .

بازم تبریک ....

محبتبوسمحبتبابا مهرداد عزیزم مبارکت باشهمحبتبوسمحبت

مبارک مون باشه

جشن

پی نوشت 1 : آقا از اونجایی که هیچ کس پیدا نشد که زحمات مامان منو ببینهغمگین. من همین جا از طرف بابا مهرداد از مامان مهری که توی این مدت همراه و رفیق اش بود و سعی کرد که محیط خونه رو برای درس خوندن آروم نگه داره، تشکر ویژه میکنم بغل بقول مامانم پشت هر مرد موفقی یه زن خوبه راضی ( برا خودمون نوشابه باز میکنیم )

پی نوشت 2 : با عرض شرمندگی همین جا از یه سوتی هم که پارسال در این چنین روزهایی داده بودیم، پرده برداری می کنیم گیج  اینکه تولد بابایی من 29 ام دی ماهه ، ولی مامان من تاریخ تولد رو 28 ام دی ماه اعلام کرده بود و خیلی هم سرخوش و بی خبر از همه جا 28 ام براش تولد گرفتخجالت.

الان حتما پیش خودتون میگین ایـــــــــــــش عجب زنیه !!!! بعد هشت سال زندگی هنوز تاریخ تولد شوهرش رو نمیدونه؟؟؟؟؟سوال

خواهشاً قضاوت نکیندنه. این ماجرا یَک قصه ای داره.

ماجرا از اونجا آب می خوره که تاریخ تولد واقعی بابا مهرداد 29 دی ماهه ولی توی شناسنامه اش 28 شهریور ماه ثبت شده. که این 28 و بزاریم کنار ماه تولدش یعنی دی ماه میشه تاریخ تولد پارسال بابای من خندونک  اون موقع که بابا مهردادم نوزادی بیش نبوده و خواستن براش شناسنامه بگیرن تولدش رو یه 4 ماهی آوردن جلو ، خوب ایرادی نداره بلاخره یه توجیهی داره ولی نمی دونم چرا 29 رو کردن 28 ! دلخور

آقا یا خانومی که تو ثبت احوال نشستی بنظرت 29 شهریور چه ایرادی دارهشاکی !!؟؟؟؟ فکر همسر آینده این نوزاد رو نکردی که ممکنه ضایع بشهخجالت 

 

تولد بابا مهرداد و شنیدن خبر قبولی اش ما رو به فکر انداخت تا در نزدیکترین شب جمعه به تولد اش یعنی پنج شنبه یکم بهمن ماه مهمونی بگیریم و کنار اقوام نزدیک مون خوش باشیم. ان شاله در پست بعدی با کلی عکس از مهمونی مون در خدمتیم . 

* امروز صبح ساعت 7 و نیم آقا مهراد می فرمان : مامان چرا مهمونامون نیومدن. الان میان؟ من میخوام با بچه ها تو اتاقم بازی کنم.چشمک

با آرزوی روزهایی خوش برای شما دوستان عزیز تا پست بعدی به خدا می سپارمتون.

یا علی مدد

 

پسندها (6)

نظرات (11)

بهاره مامان الینا
29 دی 94 13:53
مهری حان تولد همسرتون موفقیت در ازمون رو بهتون تبریک میگم و آرزو موفقیت برای خورتون و خانواده دارم
مامان مهری
پاسخ
خیلی ممنونم از لطف شما و بسیار خوشحالم از اینکه دوستان خوبی مثل شما رو کنارم دارم. امیدوارم شما هم موفق و پیروز باشید. الینای عزیزم رو ببوس.
الهام
29 دی 94 17:13
سلام مهری جان تولد بابا میداد() رو خیلی خیلی تبریک میگم و همین طور قبولی ایشون رو تو آزمون وکالت شنیدم قبولی توش خیلی سخته اونم با این رتبه عالی واقعا جای افتخار داره برای شما و مهراد جون مهم نیست که تولدشون کی هست، مهم اینه که شما به فکر بودی و یک همچین پست باصفایی براشون نوشته اید اطلاع داری منم چند سال تولد همسرم رو جابجا می گرفتم؟! مهراد گلم رو که قدر مامان و باباش رو می دونه، می بوسم
مامان مهری
پاسخ
سلام الهام جونم. ممنون عزیزم.واقعا خیلی سخته قبولی تو آزمون وکالت مخصوصا هم که تهران شرکت کرده باشی. مهرداد اگه قزوین شرکت می کردشاید رتبه اش زیر ده میشد.! به پست های قشنگی که شما برای تولد همسرتون مینویسید که اصلاً نمیرسه. ماشااله استادی. شما هم الهام جون ؟؟؟؟؟ فکر کنم فقط اسم آقایون بد رفته تو بخاطر سپردن تاریخ ها دیشب داشتم کارهای خلاقانه علیرضا جون رو به مهرداد نشون میدادم. ببوس اش گلم.
مریم مامان آیدین
29 دی 94 18:36
سلام مهری عزیـــــــــــــــزم اولا تولد همسر گلت رو تبریک میگم و بعد این موفقیت واااااقعا بزرگ رو به خودت و خانواده کوچولوت از صمیم قلب تبریک میگم امیدوارم پشت به پشت هم هر روز شاهد موفقیت های خودتون و میوه زندگیتون باشید و این بابای مهربون که بهش تکیه کردید سایه اش همیشه بالای سرتون باشه قربون اون تلفظ شیرین مهراد نااازم برم من و در اخر خیییلی ممنونم از اینکه جویای حالم بودی مهری عزیزم...ببوس مهراد قشنگم رو
مامان مهری
پاسخ
سلام مریم جون. توی این مدت خیلی خیلی کم پیدا بودی. دلمون حسابی تنگ شده بود. ممنون بابت تبریک گفتن هات و حضورت . امیدوارم که زندگی شما هم پر از لحظات شاد و موفقیت هاتون باشه. ایدین جون عزیزم رو ببوس.
هدیه
30 دی 94 7:49
سلام مامان مهری عزیز خوب هستین ؟ حال کوچولوی نازتون چطوره امیدوارم که خوش و خرم باشید اول از همه تبریک می گم تولد همسرتون رو واز خداوند مهربان براشون طول عمر با عزت و عاقبت به خیری را خواستارم و تبریک دوباره هم می گم بابت قبولی در امتحان کانون وکلا ان شالله در سایه حق تعالی در تمام مراحل زندگی موفق و موید باشید
مامان مهری
پاسخ
سلام هدیه عزیزم.ممنونم بابت تبریک هات و احوال پرسی که از ما میکنی. . امیدوارم به همین زودی ها خبر خوش ازدواج شما را بشنوم و بخونم.
مامان ریحانه
30 دی 94 13:45
سلام مهری جون دیروز کلی نوشتم یعنی در حال نوشتن بودم که نازنین اومد با یک کلیک پنجره رو بست و رفت و همه جیز پرید اومدم بگم تبریک میگم تولد آقا مهردادو عزیزم زیاد خودت و ناراحت نکن از اینکه پارسال تاریخ و اشتباه گفتی یکی منم یکی آقا مهرداد از روایتی که از گرفتن شناسنامش کردی خوب معلومه اینجوری میشه درست عین من که 14 اردیبهشت به دنیا اومدم شناسناممو 30 شهریور گرفتن حالا اگه برا آقا مهرداد اینکارو کردن بنده خدا نیمه دومی بوده من چی بگم که نیمه اولی بودم و 7 ماه ونیم شناسناممو زود گرفتن از دست این پدر مادرا منم از لجمم که شده سالی دو بار تولد می گیریم تا عبرتی بشه برا آیندگان تبریکم میگم قبولی همسر محترمتونو در آزمون کانون وکلا آفرین به شما که مسبب ایجاد آرامش بودی برای موفقیت همسرتون و واقعا رتبه ی خوبی آورده اتفاقا داماد خواهر منم وکیله من تقریبا کم و بیش آشنا شدم با وکالت به گمونم خیلی سخته فدای شیرین زبونیهای گل پسر نازم بشم مهری جون خیلی ببوسش
مامان مهری
پاسخ
سلام. فدای نازنین جون بشم با این شیطنت هاش. پس ریحانه جون شما هم دچار این مشکل هستی. حالا باز خوبه شما و مهرداد تاریخ تولد واقعی تون رو میدونین. من یه خاله دارم تو شناسنامه متولد اول فروردینه. اونوقت از یکی میپرسی میگه تابستون بود به دنیا اومد و یکی دیگه میگه سیاهی زمستون!!!! خوب کاری میکنی دوبار تولد می گیری. ولی ما چون به ضررمونه اصلا زیر بار تاریخ تولد شناسنامه مهرداد نرفتیم ممنون برای تبریکات. امیدوارم یه روزی خبر موفقیت پوریا جون رو بخونم.
مامان سونیا
4 بهمن 94 15:26
سلام مهری جون تولد اقا مهرداد مبارک واقعا منم خیلی درگیر این تولد اقامون هستم وتو جاهایی هم ضایع نشدم دروغه تولد شناسنامه ای 20 مرداد وبه گفته مادر شوهر وشوشو جونم 5 شهریوره حالا من این جا باید چیکار کنم چند بارم در خونه مونو زدن که از امار گیری اومدیم جلوی جاریم کلی ضایع شدم منی که میدونم چند ساله تولد شوشو 5 شهریوره حالا اونی که تو شناسنامه زده دیگه از یادم رفته هی میگفتم والا نمیدونم بزار برم شناسنامه رو بیارم قبولی بابایی هم تو ازمون مبارک منتظر عکسای قشنگتون هستیم
مامان مهری
پاسخ
سلام. ممنون بابت تبریک پس یه جورایی هم دردیم. این تاریخ های متفاوت فقط و فقط برای ضایع کردن ما بوده.! صدرا جون رو ببوس
مونا
4 بهمن 94 23:27
سلام مهری جون . اول این که احسنت به آقا مهرداد و بعد تشکر ویژه از همسر گرامی و مادر نمووووووونه مهری خانم . خدا کنه همسر عزیزتون تو ابن راه موفق باشن . واقعا رتبه اوردن تو آزمون وکالت کار سختیه . خسته نباشین
مامان مهری
پاسخ
سلام مونا جون. خیلی ممنون حسابی منو تحویل گرفتی ها . من هم امیدوارم که مهرداد توی این مسیر جدید که شروع کرده موفق باشه چون خیلی براش زحمت کشید. باران و علی عزیز رو ببوس.
مامان ریحانه
6 بهمن 94 12:43
سلام مهری گلم ممنون از دعایی که در حق پدر کردی و ابراز همدردی که با من کردی واقعا این روزا وضعیتم به گونه ای که با هر زنگ تلفن از جا می پرم و رنگ از روم میپره مهری جون از عمل مادر عزیزت گفتی انشالله که به حق خانوم فاطمه ی زهرا عملش با موفقیت و به راحتی انجام بشه اگه قابل باشم براش دعا می کنم
مامان مهری
پاسخ
سلام ریحانه جون. همین الان دوباره داشتم به بروز شده ها یه نگاهی می کردم و وقتی اسم پستی رو که گذاشتی دیدم نا خوداگاه دلم لرزید. خیلی سخته. امیدوارم پدر عزیزت هر چه زودتر رخت عافیت به تن کنه و خونه دل شما رو سراسر شادی کنه. ممنون بابت دعایی که میکنی.
رومینا
16 بهمن 94 17:17
مامان مهراد عزیز رمز به ما میدید
مامان مهری
پاسخ
آخی ببخشید . حتما براتون رمز رو می فرستم.
مامان راحله
17 بهمن 94 18:36
سلام دوستم . ممنون که یادمون هستی . مهرادمو ببوسسسسس
مامان مهری
پاسخ
سلام. خوبی راحله جون؟؟؟؟؟؟؟؟ شما هم بهار جون رو ببوس
سمانه
20 بهمن 94 15:47
مهرررری من واقعا از دست نی نی وبلاگ خسته شدم.اصلا نمیش نظر بزارم.می ره تو تلگرام!!!!!!!! خدا مامانت حفظ کنه.الحق دستش درد نکنه.ماشالا هم خوشگله هم جوووون
مامان مهری
پاسخ
سلام . خوبی سمانه جون . دیروز تو فکرت بودم که چقدر کم پیدایی ؟؟؟؟؟ خودتو بخاطر نی نی وبلاگ ناراحت نکن عزیزم. همین که فراموشمون نکنی خوشحالیم. احتیاج به نظر نیست. خدا مادر مهربون تو رو هم برات حفظ کنه. امیدوارم از بودن اش سالیان دراز، لذت ببری