عصرهای ماه رمضونی
سلام گل پسری
تو این روزها عصرها که میشه با بابا مهرداد میریم دفتر و شما حسابی خوش می گذرونی بعضی روزها هم میبرمت پارک و حسابی از خجالت مامان در میای و کلی منو این طرف و اون طرف می کشی تا جایی که دم افطار غش می کنم.شب ها هم که همچنان افتضاح می خوابی ساعت یک و نیم الی دو. بعد سحرم که درست و حسابی خوابمون نمی بره و تازه وقتی چشمامون گرم شده صدام میکنی که آب می خوام بلاخره همه اینها دست به دست میده که من اکثراً صبحها با تاخیر میرم سر کار...
حالا بریم سراغ چند تا عکس خوشمل از گل پسر
خوب دقت کنین چه پسری داریم ما. به به ...
داره قندون دفتر باباییش رو تمیز می کنه
حالا داره میز رو تمیز میکنه... اینقدر دستمال زده بود که برق افتاد
الهی قربونش برم خسته شده دیگه
این جا هم مشغول بازی توی پارکه البته باجیغ و هورا...
مهراد توی پارک از اول تا آخر جیغ و داد میکنه. عاشق این تخلیه انرژیش ام
بعضی وقت ها دنبال بچه های بزرگتر میره و میخواد باهاشون دوست بشه ولی تیرش به سنگ می خوره ،چون کوچیکتره. جدیداً خیلی دوست داره با بچه ها بازی کنه .
اینجا هم داره نقاشی می کنه...
اینها هم شاهکار صبح های ماه رمضون با مادر جونه
این لباسها رو مادرجون با دهن روزه برای مهراد دوخته دستش درد نکنه خیلی خنک و قشنگه
مهراد جونی وقتی بهش میگم بخند
مهراد وقتی بهش میگم اخم کن.
و حالا بعد افطار آقا مهراد در حال دیدن سریالهای ماه رمضون. جالب اینجاست که ما تابحال یه قسمت هم از سریال مدینه رو ندیدیم ولی مهراد شخصیت هاشو هم می شناسه...
بلاخره ماه رمضون امسال هم با گرما و روزهای طولانیش گذشت... ولی نمی دونم چرا همیشه وقتی تموم میشه دلم میگیره ، انگاری خیلی کارهای خوب بود که میتونستم انجام بدم و ندادم.
امیدوارم سال بعد ماه رمضونی بهتر از امسال داشته باشیم.
این پست رو با چند روز تاخیر گذاشتم ولی فعل هاش رو عوض نکردم تا حال و هوای ماه رمضونی داشته باشه.