جامانده های پائیز 93
پیشاپیش عذر خواهی ما رو بخاطر آشفتگی این پست بپذیرین..... سلام و صد تا سلام... تعطیلات اربعین ما معمولاً توی تعطیلات بخاطر شلوغی بیش از حد مسافرت نمیریم . بابامهرداد از فرصت بدست آمده برای تکمیل مقالات و مرور درس هاش و مادرم هم برای رسیدگی به امور خونه و بازی با من استفاده می کنه و اگر فکر کرده باشین که از این فرصت برای استراحت استفاده میکنه سخت در اشتباهین ! مامانم میگه وقتی که یه پسر کوچولو جیکووو تو خونه داری که نرم و لطیفه مثل برگ گل... هر کاری که ازدستت بر بیاد برای تغذیه سالمش انجام میدی حتی اگه شده سوسیس خانگی درست کنی . این شد که مامانم دست بکار شد و سوسیس د...
یلدا 93
چشم هایت را دوست دارم
اولین قرار مردونه
ســـــــــــــــلام به همگی دوستای مهربونمون ، امیدوارم که زمستون خوبی رو شروع کرده باشین. چند وقتی بود که بخاطر تزئینات یلدایی زن عمو ملیکا و گل مژه چشم مهراد و نبودن همکارم خیلی درگیر بودم و نتونستم بهتون سر بزنم. قول میدم که جبران محبت هاتون رو بکنم و زودی بیام پیشتون. دلم میخواست ترتیب پست های وبلاگ رو حفظ کنم و پست مربوط به تعطیلات آخر ماه صفر و بعد پست یلدایی مون رو آپ کنم ولی نمیدونم سیم رابط دوربین رو کجا گذاشتم ! در اولین فرصت با خبر پیدا شدن سیم رابط و عکس های جدید برمی گردم. خوب بریم سر اولین قرار مردونه پدر و پسری و همچنین اولین تجربه استخر مهراد عسلی امروز د...
آخرین روزهای پائیز
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند … بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه دیگر گفتند که چاره ای نیست! شما به زودی خواهید مرد . دو قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از گودال بیرون بپرند اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید. شما خواهید مرد ! پس از مدتی یکی از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و به داخل گودال پرتاب شد و مرد . اما قورباغه دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمد...
من و رفقام
مهراد متولد بیستم خرداد 91 دیانا متولد سوم فروردین سال 92 سام متولد اول آذر سال 90 این موش موشی ها دوستی شون اول از همه از دوستی باباهاشون بعد رفاقت مادرهاشون و حالا هم اگه خدا بخواد با خودشون قراره ادامه پیدا کنه.... البته دیانا یه خواهر فوق العاده مهربون به اسم پانیذ گلی هم داره که قراره برای سه تایی شون خواهری کنه. نه چک زدیم نه چونه خواهر اومد تو خونه. ما سه خانواده قبل از تولد این سه تا تربچه کلی با هم مسافرت و گردش رفتیم که خیـــــــــلی هم بهمون خوش می گذشت. ولی بعد از تولدشون دیدارهامون به همین مهمونی های دو یا سه ساعته محدود شده ... تو رو خدا ببین این سه تا وروج...
نویسنده :
مامان مهری
20:20
اولین بینایی سنجی
به دنیا که اومدی همش با خودم فکر میکردم یعنی این بچه باشیرم سیر میشه؟ خدا کنه خوب وزن بگیره.... شش ماهه که بودی می گفتم خداکنه به موقع دندون دربیاره هر بار که می بردمت حموم مراقب گوشهات بودم که آب نره ، خدای نکرده روی شنواییت تاثیر بد بزاره. وقتی که چهار دست و پا نرفتی و دیر راه افتادی نگران بودم نکنه مشکی باشه.... 18 ماهت بود ولی زیاد حرف نمیزدی نگران بودم نکنه نتونه خوب حرف بزنه... 2 سالت بود که همراه بابایی رفتیم برای معاینه چشماش .... خواستم که فقط با محیط آشنا بشی آخه نگران بودم نکنه تنبلی چشم داشته باشه یا نکنه از منو و بابایی ارث برده باشی و چشمات ضعیف باشه... تو شهرمون هم هرچی دنبال بینایی سنج کودک...
مهراد در آبان ماه 93
فصل سلام بر محـــــــــرم ، سلام برحســـــــین ، سلام بر 6 ماهه تشنه لب کربلا امسال تاسوعا بارون شدیدی میبارید و انگاری آسمون هم در عزای حسین میگریید شاید هم شرمسار لبان علی اصغر بود... خدا رو شکر که بغض دل آسمون ترکید و تلسم خشکسالی ها فرو ریخت. امیدوارم که بارش ها تداوم داشته باشه و سال پر برفی داشته باشیم. امسال تاسوعا یه نذر خیلی کوچولویی داشتم که تصمیم گرفتیم ببریم مرکز نگهداری دختران بهار وابسته به بهزیستی. بردن نذری برای دختران و زنانی که بخاطر مشکلات ذهنی و روانی تو یه چهار دیواری حبس شدن تلنگر عجیبی بهم زد. تو راه برگشت اشکام قطع نمیشد. خدا کنه که یادم نر...
عکس های مهر ماه
بقیه عکس ها در ادامه مطلب با سکــــــوت می گذرد تا برگی نریزد و خویش را برای سفـــــری آماده می کند لحظاتی نمانده است گذر از جـــــــاده فصل که تحمل آن را غـــــــم پاییز تواند و بس تابستان در کشـــاکش گــذر زمان زخم بـر پیکر ودلی پـر خون با غــم بسیار که همه را در پاییــــــز گذاشت و رفت همین شد که پاییــــــز را غمی جانکاه دارد و سر در گریبان دارد از غـــــم دوست و فقط به گوشه ای نشسته احساس خــــود را با باد و برگـــــــــ زمزمه می کند سلام بر پاییــــــــز دهم مهر ماه و تولد عمو میلاد &nb...
نویسنده :
مامان مهری
13:30